مرگ بر آمریکا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فلات کهنسال ایران زخمهای بسیاری به خود دیده است؛ کوبشن ویرانگر سم اسبهای اسکندر تا یورش کاروان مرگ چنگیز. این زخمهای عمیق با گذشت زمان ممکن است التیام یافته باشند، ولی فراموش نشده اند. در دوره اخیر از هجوم تازهای می توان سراغ گرفت که در ظاهر خود چه بسا ویرانی و خرابی لشکرکشیهای پیشین را در پی نداشته باشد؛ اما در باطن، زخمهایی عمیق بر استقلال، هویت و شخصیت ملت ایران وارد کرده است. این زخم تازه همانا
استعمار است، و در ایران، استعمار انگلیس، روسیه و آمریکا، تلخ ترین خاطره ها را از آن خود کرده اند. تاریخ معاصر ایران سرشار از دست اندازیها، امتیازگیریها دخالتها و اعمال سیاستهای این قدرتهاست. به هر نقطه سیاهی که در این دوره اشاره شود، دست این دولتهای سلطه گر را در پس آن میتوان دید: اشغال کشور، تقسیم ایران، قحطی،
استبداد ،
دیکتاتوری ،
کودتا ، سرکوب و
اختناق. بی جهت نیست که استعمارگران هر زمان در معرض اعتراض های مردم قرار می گرفتند، با نفرین آنها رو به رو میشدند.
وقتی به تاریخ روابط ایران و امریکا نگاه می کنیم، می بینیم که این کشور از ابتدا چهرهای منفور نزد ایرانیان نداشت. امریکا با اقداماتی مانند ساخت بیمارستان و مدرسه در برخی از شهرهای ایران فعالیتهای فرهنگی - اجتماعی خود را آغاز کرد؛ اما زمانی که گروههای مذهبی این کشور به تبلیغ مسیحیت می پرداختند مورد اعتراض قرار می گرفتند. با این حال از آمریکا به عنوان قدرتی که می توانست با حضور خود در ایران، کشور را از چنگ دو قدرت روس و انگلیس رهایی بخشد، یاد میشد. دادن امتیاز استخراج نفت شمال ایران به شرکتهای نفتی آمریکا - هر چند با موفقیت همراه نشد و یا استخدام مستشاران امریکایی به ریاست دکتر میلسپو برای ساماندهی نظام مالی کشور که با استقبال ایرانیان روبه رو شد، نمونه ای از نگاه مثبت به ایالات متحده آمریکا در اوایل قرن چهاردهم هجری است. اما این نگاه نتوانست چندان دوام بیاورد.
پس از اشغال ایران در شهریور سال ۱۳۲۰ توسط نیروهای امریکا، انگلیس و روسیه شوروی، و در هنگامه
جنگ جهانی دوم ، مردم ایران چهره دیگری از آمریکا را در سرزمین خود دیدند. با این حال تنفر از سیاستهای امریکا پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خ نمود؛ زمانی که این کشور با همراهی انگلیس، دولت دکتر محمد مصدق را ساقط کرد و محمدرضا پهلوی را با قدرتی بیشتر به تخت پادشاهی باز گرداند. از این زمان به بعد بود که انگلیس رفته رفته حضور خود را در ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس کمرنگ تر کرد و امریکا به عنوان قدرت برتر، نقش اول را در اعمال سیاستهای منطقه ای به عهده گرفت. بدین ترتیب سهم نفرت مردم ایران از انگلیس، نصیب امریکا شد. این تنفر با تأسیس
ساواک و تقویت ارتش (که هر دو برای سرکوب اعتراضات داخلی صورت گرفت) افزایش یافت؛ چرا که هر دو با نظارت، حمایت و اسلحه های امریکایی سامان گرفتند و گسترش یافتند. بی جهت نیست که توصیفاتی چون «شاه امریکایی» زبانزد مخالفان شد و مردم برای نشان دادن شدت وابستگی حکومت پهلوی، ایران را ایالت پنجاه و یکم امریکا مینامیدند.
با اوج گیری نهضت اسلامی مردم ایران در سالهای ۵۷ - ۱۳۵۶ شعارهایی که سر داده می شد، حداقل در مورد شاه و امریکا، نیازی به جهت دهی نداشت. این جهت، در طول ۲۵ سال منتهی به پیروزی انقلاب کاملا روشن شده بود و زمانی که مردم فرصت ابراز نظر پیدا کردند از فریاد
مرگ بر شاه و «مرگ بر آمریکا» مضایقه نکردند. با اینکه پس از پیروزی انقلاب و سقوط نظام شاهنشاهی و زدودن آثار سلطنت از کشور، شعار «مرگ بر شاه» به پایان عمر خود رسید، اما ادامه سیاستهای دشمنانه امریکا با انقلاب اسلامی که تا امروز ادامه یافته است، شعار «مرگ بر آمریکا» را همچنان زنده و جاری نگه داشته است. امروز در کشورهایی که زخمی از زیاده خواهیهای امریکا وجود دارد، شعار «مرگ بر آمریکا» هم به گوش می رسد.