• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

محمد رضا پهلوی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



محمدرضا پهلوی آخرین پادشاه سلسله های شاهنشاهی ایران و دومین و آخرین شاه از خاندان پهلوی بود. او در ۴ آبان ۱۲۹۸ به همراه خواهرش اشرف در تهران چشم به جهان گشود. پدرش رضاخان و مادرش تاج الملوک بود. رضاخان افسر ارشد تیپ قزاق بود. او در ۳ اسفند ۱۲۹۹ به همراه سیدضیاءالدین طباطبایی (اسفند ۱۲۹۹ - خرداد ۱۳۰۰) و پشتیبانی ژنرال ادموند آیرونساید فرمانده نیروهای انگلیسی در ایران و با نیروهای تحت امرش تهران را به تصرف در آورد. هدف از این اقدام آن بود که نیروهای انگلیسی به دلیل مشکلات اقتصادی و سیاسی می بایست ایران را ترک می کردند و در غیاب آنان وجود یک نیروی مسلح قوی برای حفظ منافع انگلستان و مقابله با کمونیستهای بلشویک در داخل کشور لازم می نمود. این حادثه مهم بعدها به "کودتای سیاه" معروف شد. رضاخان خیلی زود به مقام وزارت جنگ رسید و پس از فراز و فرود چند دولت، در ۱۳۰۲ ش نخست وزیر شد. او در ۱۳۰۴ش با یاری متحدین خود در داخل و طرح و نقشه انگلستان، سلسله قاجار را منقرض کرد و خود را پادشاه جدید ایران خواند و سلسله پهلوی را تأسیس کرد.

رضاشاه در ۵ اردیبهشت ۱۳۰۵ تاج گذاری کرد. در این مراسم که محمدرضا هفت ساله بود به عنوان ولیعهد و جانشین او انتخاب گردید. محمدرضا همان سال وارد دبستان نظام شد که در محوطه کاخ گلستان قرار داشت. او در این مدرسه تحصیلات ابتدایی خود را در کنار چند کودک گذراند که فرزندان درباریان بودند. در اردیبهشت ۱۳۹۰ تحصیلات ابتدایی او به اتمام رسید و در پاییز همان سال وی را به همراه چند نوجوان ایرانی و پزشک اختصاصی اش و یک مربی ایرانی به سوئیس فرستادند. محمدرضا پس از یک سال آموزش ویژه و فراگیری زبان فرانسه، وارد مدرسه ای به نام "له روزه شد و تا پایان دوره دبیرستان در همان مدرسه درس خواند . پس از پایان دبیرستان، در ۱۳۱۵ش به ایران بازگشت. پدرش بلافاصله او را به دانشکده افسری فرستاد و دو سال تحت آموزش نظامی قرار گرفت. دو سال بعد با درجه ستوان دومی از این دانشکده فارغ التحصیل شد و با دو درجه ارفاق به درجه سروانی و با حکم پدرش به بازرسی کل ارتش شاهنشاهی منصوب گردید.

در ۱۳۱۷ش محمدرضا با شاهزاده فوزیه خواهر ملک فاروق پادشاه مصر ازدواج کرد که حاصل این ازدواج تولد دختری به نام شهناز در ۱۳۱۹ش بود. محمدرضا پس از پایان دانشکده افسری، ساعتهای بیشتری را با پدرش می گذراند و نقش خود را به عنوان شاه آینده مملکت فرا می گرفت. در ۳ شهریور ۱۳۲۰ نیروهای شوروی و انگلستان از شمال و جنوب به ایران حمله کردند. رضاشاه که سیاست نزدیکی به آلمانها در زمان جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹ - ۱۹۴۵م/ ۱۳۱۸ - ۱۳۲۴ش) را در پیش گرفته بود، توسط آنان برکنار و به جزيره موریس تبعید شد. در آن زمان انگلستان در راه برای ایران در نظر گرفته بود:
۱- برچیدن بساط سلسله پهلوی و روی کار آوردن یکی از شاهزادگان بازمانده قاجار
۲- از بین بردن حکومت پادشاهی و تأسیس جمهوری در ایران. اما ناموفق بودن مذاکرات مأموران انگلیسی با شاهزاده حمید میرزا در لندن و اصرار و پافشاری "محمدعلی فروغی (۱۳۲۰ ش) نخست وزیر وقت برای ادامه سلسله پهلوی، باعث شد تا انگلستان و شوروی به پادشاهی محمدرضا رضایت دهند.

محمدرضا پهلوی با موافقت نیروهای متفقین و تلاش محمدعلی فروغی در ۲۶ شهریور همان سال با سوگند خوردن در مجلس رسما به پادشاهی رسید. دوران ۳۷ ساله حکومت محمدرضاشاه را می توان به دو دوره کلی تقسیم کرد.دوره اول از شهریور ۱۳۲۰ تا مرداد ۱۳۳۲ و دوره دوم از مرداد ۱۳۳۲ تا بهمن ۱۳۵۷. آغاز سلطنت محمدرضاشاه با نا به سامانیهای فراوان روبه رو بود. از یک سو کشور ایران به اشغال نیروهای شوروی و انگلیس در آمده بود و از سوی دیگر مشکلات فراوان مانند قحطی مواد غذایی، بیماری و ناامنی در کشور وجود داشت. او در این دوره قدرت چندانی نداشت و در امور کشور دخالت مستقیمی نمی کرد و بیشتر به توصیه درباریان و مشاوران خود عمل می نمود.

در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ سوء قصدی به جان محمدرضاشاه در دانشگاه تهران شد که به او آسیب جدی نرسید و ضارب توسط محافظین کشته شد. ضارب ناصر فخرآرایی نام داشت که تحت عنوان خبرنگار در دانشگاه حاضر شده بود. در آن زمان شایع شد که فخرآرایی یکی از اعضای حزب توده است. این امر سبب شد تا حزب توده به طور رسمی غیرقانونی اعلام شود . شاه که به دنبال فرصتی برای افزایش قدرت خود و دخالت در امور کشور می گشت، از این فرصت استفاده کرد و دستور تشکیل مجلس مؤسسان را داد. بر طبق اصل الحاقی به متمم قانون اساسی، مجلس مؤسسان هنگامی به فرمان شاه تشکیل می شد که مجلس شورای ملی و مجلس سنا هر یک جداگانه به پیشنهاد دولت قصد تجدید نظر در یک یا چند اصل معین از قانون اساسی را داشته باشد در ضمن اعضای مجلس مؤسسان را تعداد مساوی نمایندگان مجلس شورای ملی و مجلس سنا تشکیل می دادند. مجلس مؤسسان مواردی از قانون اساسی را در جهت تقویت قدرت شاه تغییر داد. این تغییرات به شاه اجازه می داد تا در مواقعی خاص، مجلسین شورای ملی و سنا را منحل کند. در این سال بود که به دنبال اختلافاتی که بین شاه و فوزیه رخ داده بود، محمدرضاشاه به طور رسمی فوزیه را طلاق داد.

شاه پس از طلاق فوزیه، در بهمن ۱۳۲۹ با ثریا اسفندیاری (۱۳۱۱ - ۱۳۸۰ ش) فرزند یکی از سران ایل بختیاری ازدواج کرد. ثریا در دوران زندگی خود در کنار شاه با مسائل سیاسی سروکار نداشت و بیشتر به امور خیریه، و رسیدگی به وضعیت بهداشت و درمان توجه می کرد. یک ماه بعد از این ازدواج، در ۲۹ اسفند لایحه ملی شدن صنعت نفت به تصویب مجلس رسید و با نخست وزیر شدن دکتر محمد مصدق (۱۳۳۰ - ۱۳۳۲ ش) در اردیبهشت ۱۳۳۰ و حمایت ایت الله سید ابوالقاسم کاشانی از او ؛ کشور ایران وارد مرحله جدیدی به نام "جنبش ملی شدن صنعت نفت" شد. در دوران نخست وزیری مصدق، محمدرضاشاه مطابق قانون اساسی از حداقل قدرت در امور برخوردار بود. ثریا اسفندیاری که در این دوران در کنار شاه بود، می نویسد : « شاه خود را با وضع بسیار دشواری مواجه می دید. او طبق معمول هر روز به دفتر کار خود می رفت و برمی گشت، ولی این کار فقط جنبه تشریفاتی داشت. وزرایش دیگر به او اعتنایی نمی کردند.» دکتر مصدق در آغاز دومین سال نخست وزیری خود ، از شاه خواست که اختیارات مقام وزارت جنگ را به او واگذار کند. مخالفت شاه با این تقاضا به استعفای دکتر مصدق و انتصاب قوام السلطنه (۲۵ تیر تا ۳۰ تیر ۱۳۳۱) به نخست وزیری انجامید. اما با قیام مردم در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ شاه مجبور به عقب نشینی شد و دوباره مصدق را به مقام نخست وزیری منصوب کرد.

کشمکش بین شاه و مصدق در دومین دوره نخست وزیری دکتر مصدق ادامه یافت. سرانجام شاه در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ با تشویق و حمایت آمریکا و انگلستان، حکم عزل دکتر مصدق و انتصاب سپهبد فضل الله زاهدی (۱۲۷۱ - ۱۳۴۲ ش) به مقام نخست وزیری را امضا کرد و به همراه ثریا به رامسر رفت. خودداری مصدق از قبول این حکم باعث فرار شاه به بغداد سپس به ایتالیا شد. اما همدستی نیروهای امریکا و انگلیس با نیروهای داخلی طرفدار سلطنت موجب برپایی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ گردید و چند روز بعد شاه به کشور بازگشت، دومین دوره سلطنت شاه که ۲۵ سال به طول انجامید ، دوران گرایش او به سوی حکومت فردی و نادیده گرفتن اصول و آزادیهای مندرج در قانون اساسی مشروطه بود. شاه برای ثبات و مقابله با حرکتهای ضدسلطنتی به کمک امریکا در سال ۱۳۳۵ش سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) را بنیان نهاد. این سازمان بعدها به یاری موساد (سازمان جاسوسی اسرائیل) تقویت شد. ساواک در طول دوران فعالیت خود ، نقش سرکوب مخالفین و ایجاد ثبات امنیت برای حکومت پهلوی را برعهده داشت. شاه پس از هفت سال زندگی مشترک با ثریا به دلیل نداشتن فرزند و نگرانی از آینده سلسله پهلوی او را طلاق داد و یک سال بعد با فرح دیبا (۱۳۱۷ش) آشنا شد و در آذرماه ۱۳۳۸ با او ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو پسر به نامهای رضا پهلوی (۱۳۳۹ش) و علیرضا پهلوی (۱۳۴۵ش) و دو دختر به نامهای فرحناز پهلوی (۱۳۴۱ش) و لیلا پهلوی (۱۳۴۹ - ۱۳۸۰ش) بود.

در ۱۳۴۰ش شاه تحت فشار آمریکا برای انجام اصلاحاتی در ایران، دکتر علی امینی (۱۳۴۰ - ۱۳۴۱ش) را به نخست وزیری منصوب کرد. اما به واسطه بیم دیرینه اش نسبت به قدرت یافتن نخست وزیر در دستگاه سلطنت، تصمیم گرفت اصلاحات به نام خودش انجام شود. از این رو به امریکا سفر کرد و در ملاقات با جان.اف.کندی (۱۹۶۳ - ۱۹۶۱ م/ ۱۳۴۰ - ۱۳۴۲ ش) رئیس جمهور وقت آمریکا انجام اصلاحات را به عهده گرفت. شاه کمی بعد از مراجعت از امریکا، امینی را از نخست وزیری برکنار نمود و امیر اسدالله علم (۱۳۴۱ - ۱۳۴۲ش) دوست وفادار خود را به جای وی منصوب کرد. شاه برنامه اصلاحی خود را که به انقلاب سفید مشهور شد. در شش اصل از جمله اصلاحات ارضی، اصلاح قانون انتخابات، (حق رأی به زنان)، تقسیم سود بین کارگران و ... در ۶ بهمن ۱۳۴۱ به رفراندوم عمومی گذارد.

در این زمان روحانیت شیعه، به رهبری امام خمینی (۱۲۸۱ - ۱۳۶۸ ش) به مقابله با انقلاب سفيد، شاه برخاست. امام خمینی در سخنرانیهای خود استدلال می کرد که اجرای این اصول در درجه اول برای تثبیت قدرت مطلقه شاه در نظر گرفته شده است و نه، رفاه حال مردم. ایشان می گفت: در زمانی که مردان ما از حقوق و آزادی رأی کامل برخوردار نیستند، اعلام آزادی رأی زنان جز فریب کاری و تبلیغات چیز دیگری نیست. این مبارزه با دستگیری امام و قیام خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به نقطه اوج خود رسید . این قیام به دستور مستقیم علم سرکوب شد. دولت علم در اسفندماه ۱۳۴۲ جای خود را به دولت حسنعلی منصور داد. منصور (۱۳۴۲ - ۱۳۴۳ش) به عنوان یک کار آشتی جویانه در برابر روحانیت، امام خمینی را آزاد کرد؛ ولی لایحه مصونیت مستشاران نظامی آمریکا در ایران کاپیتولاسیون که در زمان صدارت او تقدیم مجلس شد، با مخالفت شدید امام روبه رو گردید. به دنبال سخنرانی شدیداللحن امام خمینی علیه این لایحه امام در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۴۳ بازداشت و ابتدا به ترکیه سپس در مهر ۱۳۴۴ به عراق تبعید شد.

منصور در سالگرد رفراندوم انقلاب سفید به قتل رسید و شاه امیرعباس هویدا (۱۳۴۳ - ۱۳۵۶ ش) وزیر دارایی کابینه او را به جانشینی برگزید. در ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ شاه در کاخ مرمر مورد سوء قصد رضا شمس آبادی یکی از سربازان گارد جاویدان قرار گرفت اما به او آسیبی نرسید و از مرگ نجات یافت. به دنبال این حادثه، مجلس مؤسسان بار دیگر تشکیل شد و فرح همسر شاه بر اساس قانون تازه به مقام نیابت سلطنت رسید. چرا که رضا پهلوی دوران کودکی را سپری می کرد و اگر اتفاقی برای شاه می افتاد، عملا توانایی جانشینی پدرش را نداشت. با این تغییر، شاه در آبان ۱۳۴۶ تاج گذاری کرد و فرح نیز به عنوان نایب السلطنه تاج بر سر گذاشت. چهارمین دهه سلطنت شاه با برپایی جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی آغاز شد. این جشن که از تاریخ ۲۰ تا ۲۶ مهرماه ۱۳۵۰ با حضور سران کشورهای خارجی در تخت جمشید و تهران برگزار گردید، ایران را به مدت یک هفته خبرسازترین کشور جهان کرد. تمام وسایل این جشن از چادرهای سران تا غذاهای میهمانی، همه از خارج به خصوص از فرانسه آورده شده بود. در حالی که مردم روستاهای سراسر ایران بویژه روستاهای فارس (محل برگزاری جشن با قحطی و مرگ و میر دامهای خود رو به رو بودند. همین امر سبب شد تا تعدادی از شبکه های تلویزیونی کشورهای اروپایی ضمن پخش فیلم جشن، صحنه هایی از وضعیت زندگی مردم ایران به خصوص ساکنین حلبی آبادها را به نمایش در بیاورند.

بعد از جشنهای ۲۵۰۰ ساله، دو حادثه سبب شد تا شاه به طور کامل پایه های حکومت مطلقه خود را استوارتر کند. اول؛ سفر ریچارد نیکسون رئیس جمهور وقت آمریکا (۱۹۶۹ - ۱۹۷۴م/ ۱۳۴۸ - ۱۳۵۳ ش) به ایران در ۱۳۵۱ ش بود. در این سفر نیکسون اجازه خرید هر نوع سلاح نظامی آمریکا (به جز تسلیحات اتمی) را به شاه داد. دوم؛ بالا رفتن ناگهانی قیمت نفت در بازارهای جهانی در ۱۳۵۲ ش که بهای نفت را از ۳ دلار به حدود ۱۲ دلار افزایش داد. این موضوع که به دلیل جنگ اعراب و اسرائیل رخ داد، درآمد نفتی ایران را به چهار برابر رساند. از این زمان، شاه مقدار زیادی از بودجه کشور را صرف خرید جنگ افزار نظامی از آمریکا و اروپا کرد. طی چهار سال از ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷ ش ایران بیش از بیست میلیارد دلار اسلحه و تجهیزات نظامی خرید. خرید جنگ افزارهای پیشرفته، ایجاب می کرد تا افسران و درجه داران ارتش برای استفاده از این وسایل، نزد مستشاران نظامی امریکا آموزش ببینند. بدین منظور وزارت دفاع آمریکا و شرکتهای فروشنده تسلیحات نظامی، مستشارانی را به ایران فرستادند. طبق آمار رسمی، تعداد مشاورین نظامی امریکایی، دایم در حال افزایش بود . به طوری که تعداد مشاورین امریکایی از ۱۶ هزار نفر در سال ۱۳۵۱ش به ۲۴ هزار نفر در سال ۱۳۵۵ش رسید. مستشاران نظامی با حقوق بسیار زیاد در سطوح بالای ارتش ایران قرار داشتند و از اختیارات زیادی برخوردار بودند. فرماندهان نظامی ایرانی باید زیر نظر آنان فعالیت می کردند. همچنین سطح زندگی بسیار مرفهی برای آنان فراهم شده بود و همانند آمریکاییهای مرفه در ایران زندگی می کردند. در این میان شرکتهای تولید کننده تجهیزات نظامی در غرب به خصوص امریکا، تلاش می کردند تا با دادن رشوه به مقامات ایرانی، تولیدات نظامی خود را به فروش برسانند. برای نمونه در جریان خرید هواپیمای جنگنده اف - ۱۴ معروف بود که شرکت سازنده این هواپیما مبلغ بیست میلیون دلار رشوه به واسطه های ایرانی پرداخته است.

. شاه قصد داشت تا ایران را ژاندارم خلیج فارس معرفی کند. به همین دلیل برای مقابله با شورشهای کمونیستی و در واقع حفظ منافع آمریکا در خاورمیانه، نیروی نظامی به کشور عمان ارسال کرد. در داخل نیز شاه روز به روز روش مستبدانه خود را در اداره کشور گسترش می داد. شاه بدون توجه به اصول قانون اساسی در همه امور دولتی دخالت می کرد. وزرای کابینه هویدا بدون توجه به او، یک به یک برای مشورت و گرفتن دستورات لازم با شاه دیدار می کردند. به علاوه، شاه در سه زمینه "ارتش"، "سیاست خارجی" و "نفت" به هیچ کس اجازه مداخله و اظهارنظر نمیداد. فرماندهان نیروهای سه گانه ارتش به طور جداگانه با او دیدار میکردند(-----------------------------) خرید راهنمای تسلیحاتی به طور مستقیم زیر نظر او بود. هشی اما من پایگاه و یا مانور نظامی باید با موافقته او صورت می گرفت به او وروسته خارجی ایران به طور کامل زیر نظر داده بود، وزیر امور خارجه تنها مرجری فرامین شاه به شمار می آمد. بارها اتفاق افتاد که شاه بر خلاف نص صریح قانون اساسی بدون حضور مقام دولتی با تصویر های خارجی ملاقات می کرد. او بود که تصمیم می گرفت ایران با چه کشوری رابطه برقرار کند و با چه کشوری قطع رابطه کرد، شنی انتخاب سفرا باید زیر نظر شاه انجام می شد .
از ۱۳۴۲ش به بعد، مداخله شاه در امور نفت افزایش یافت. در واقع خود او ادارة شرکت ملی نفت ایران را به عهده داشت. مدیر عامل رسمی شرکت نیز با به کلی از تصمیم های گرفته شده نا آگاه بود و یا در آخرین لحظات در جریان کار قرار می گرفت. هدف شاه در امور نفتی این بود تا آنجا که شدنی است تولید و در نتیجه درآمد نفت ایران را افزایش دهد تا در آمد لازم برای تجهیز نیروهای مسلح و توسعه اقتصادی و اجتماعی ایران به دست می آید . در ۱۲۵۳ ش ایران با تولید ۶۱۵ میلیون بشکه در روز به عنوان یکی از بزرگترین کشورهای تولید کرد؛ نفت در جهان به حساب می آمد که شتی به دولت اسرائیل و حکومت نژادپرورت افریقای جنوبی فت می فروخت پس از افزایش درآمد نفت، بیشتر بودجه ای که برای برنامه عمرانی کشور در نظر گرفته شده بود، بدون نظارت دقیق، صرف طرح های بزرگ مانند فولاد سازی، پتروشیمی و نیروگاه های اتمی شد. همچنین در این زمان سیل واردات مواد غذایی و کالاهای مصرفی به سوی کشور سرازیر بود و به دلیل آماده نبودن بندرها، کشتی ها ماهها در بندرهای جنوبی کاریکاتر به انتظار تخلیه کالا می ماندند

گفتنی است که در این دوره، دولت شاه اقداماتی در جهت اجرای سیاستهای رفاهی در سطح جامعه صورت داد. از جمله سیاستهای رفاهی آن زمان می توان به تحصیل رایگان در سطح دبستان تا دانشگاه، بیمه های اجتماعی جدید و تغذیه رایگان در مدارس اشاره کرد، که همگی با موفقیت کامل همراه نبود. هر چه بر عمر سلطنت شاه افزوده می شد، بر خودکامگی او نیز اضافه می شد. در سالهای پایانی پادشاهی، دیگر کسی جرئت نداشت آنچه را به راستی در کشور می گذشت به شاه بگوید. اگر هم می گفت با واکنش تند و ناشکیبایی او روبه رو می شد. اوج خودکامگی و خودرأیی شاه را می توان در جریان تأسیس حزب رستاخیز دید. در اسفند ۱۳۵۳ شاه ناگهان در یک مصاحبه مطبوعاتی، تمام احزاب موجود در کشور را منحل کرد و به همه دستور داد به حزب تازه تأسیس "رستاخیز" بپیوندند. او در مورد کسانی که مخالف عضویت در حزب جدید بودند گفت: "آنانی که وارد حزب جدید نشوند می توانند همین فردا کشور را ترک کنند و هر جا بخواهند بروند؛ زیرا ایرانی نیستند و فعالیتهای آنان غیرقانونی است. جالب اینکه حزب رستاخیز اولین نهادی بود که قبل از سقوط رژیم پهلوی منحل شد. شاه تا اواخر سال ۱۳۵۵ ش از حمایت تعداد زیادی از سیاستمداران به خصوص حزب جمهوری خواه آمریکا برخوردار بود، اما در آن سال جیمی کارتر (۱۹۷۷ - ۱۹۸۱م/ ۱۳۵۵ - ۱۳۵۹ ش) از حزب دمکرات، با شعار حمایت از حقوق بشر در انتخابات ریاست جمهوری امریکا به پیروزی رسید. فشار آمریکا شاه را واداشت تا برنامه فضای باز سیاسی را در داخل کشور اجرا کند.

اما باز شدن فضای سیاسی کشور نتوانست مطابق میل شاه پیش رود. چاپ مقاله اهانت آمیز روزنامه اطلاعات علیه امام خمینی موجب قیام مردم در شهر قم شد. حرکتی که با تظاهرات طلاب و مردم قم در ۱۹ دی ۱۳۵۶ آغاز شده بود، در ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ به یک انقلاب واقعی مبدل شد. شاه از شهریور تا دی ماه ۱۳۵۷ در مدتی کمتر از پنج ماه سه نخست وزیر عوض کرد. ولی هیچ یک نتوانستند موج انقلاب را مهار کنند. او که در این زمان به بن بست سیاسی رسیده بود، مدام با سفیران امریکا و انگلیس ملاقات می کرد و از آنان برای فروکش کردن حرکت انقلاب نظر می خواست. شاه در ۱۴ آبان ۱۳۵۷، هنگامی که تظاهرات مردم علیه حکومت بالا گرفت، در پیامی رادیویی، ضمن اعتراف به اشتباهاتش، خطاب به مردم گفت: « من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم و آنچه را که شما برای به دست آوردنش قربانی داده اید تضمین می کنم.» اما این کار او ثمری نبخشید و روز به روز مخالفتهای عمومی علیه او زیادتر شد. سرانجام شاه تصمیم به ترک کشور گرفت و در ۲۶ دی ۱۳۵۷ از ایران خارج شد. این در حالی بود که قبل از او بیشتر افراد خاندان سلطنتی و دولتمردان و هوادارانش به همراه سرمایه های مردم از ایران گریخته بودند.

بدترین دوران زندگی شاه، یک سال و نیم آخر عمر او بود که در تبعید و دربه دری سپری شد. شاه بعد از خروج از ایران، مدتی در مصر به سر برد سپس به مراکش رفت. در مراکش بود که خبر سرنگونی نظام شاهنشاهی را شنید. بعد از پیروزی انقلاب، شاه نخست به جزایر باهاما سپس به کشور مکزیک رفت. در این زمان بیماری سرطان شاه که چند سال پیش به آن مبتلا شده بود، پیش رفت کرد. شاه مجبور شد برای مداوا به امریکا سفر کند. سفر او به امریکا اعتراضات گسترده ای را در ایران پدید آورد و در نهایت منجر به تسخیر سفارت امریکا در تهران شد. با این حادثه، اقامت شاه در نیویورک کمتر از دو ماه به طول نینجامید و از آنجا راهی پاناما شد.

شاه در ۴ فروردین ۱۳۵۹ به دعوت انور السادات رئیس جمهور مصر ، دوباره به آن کشور سفر کرد. سرانجام در روز ۵ مرداد ۱۳۵۹ در ۶۱ سالگی بر اثر بیماری سرطان غدد لنفاوی در بیمارستان المعادی" مصر درگذشت و جنازه او در مسجد الرفاعی قاهره به خاک سپرده شد.
محمدرضا پهلوی در دوران سلطنت خود و پس از آن چند کتاب به نام خود منتشر کرد که گفته می شود، اشخاص دیگری آنها را نوشته اند. این کتابها عبارت است از : مأموریت برای وطنم (۱۳۴۰ ش)، انقلاب سفید (۱۳۴۵ ش) به سوی تمدن بزرگ (۱۳۵۶ ش) و پاسخ به تاریخ (۱۳۵۸ ش).
در یک نگاه کلی می توان عوامل سقوط محمدرضاشاه از اریکه قدرت را در چند مورد خلاصه کرد:
١- خودکامگی و خودپرستی محمدرضاشاه که از اواسط سلطنت خود به هیچ کس اجازه انتقاد از خود نمی داد و در تمام امور مملکتی به دل خواه خود رفتار می کرد.
۲- گسترش فساد مالی و اقتصادی در شئون مختلف جامعه به خصوص فساد اقتصادی درباریان و وابستگان آنان و مسئولین دولت که شکاف عمیقی در جامعه ایجاد شد.
۳- سیاستهای فرهنگی و اجتماعی حکومت پهلوی و عدم توجه به فرهنگ غالب مردم ایران، بویژه سیاستهای ضددینی حکومت پهلوی و تبلیغات وسیع آن در دانشگاهها و مدارس، سینما، رادیو و تلویزیون و سطح جامعه.
۴- افزایش سرکوب مخالفان و ایجاد محیط رعب و وحشت در جامعه توسط ساواک
۵- گسترش نفوذ و حضور بیگانگان و مستشاران در ارکان حکومت پهلوی که موجب تحقیر مردم ایران بود.


رده‌های این صفحه : افراد در دوره پهلوی




جعبه ابزار