سوم خرداد ۱۳۴۲، در روستای للرد از توابع شهرستان نکا به دنیا آمد. فرزند اول خانواده بود. مادرش هاجرفغانی و پدرش محمدعلی نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. مجرد بود. به عنوان سرباز ارتش جمهوری اسلامی ایران از لشکر ۷۷ خراسان در جبهه حضور یافت. یکم اسفند ۱۳۶۵ (سال هفتم جنگ تحمیلی) در منطقه شلمچه و در عملیات تکمیلی کربلای پنج بر اثر موج انفجار خمپاره جانباز شد. پنجم اسفند ۱۳۸۲ در چهل سالگی به شهادت رسید. پیکرش پس از تشییع در بهشت فاطمه شهرستان بهشهر به خاک سپرده شد. ۱ - وصیتنامه[ویرایش]بار خداوندا به عزت و جلالت قسمت میدهم از گناهان من درگذر ومرا جز شهدای در راه خودت قرار بده. پروردگارا شکر ترا که راه جهاد در راه خودت را به من آموختی و این سعادت را نصیبم کردی که در جهاد راه تو شرکت کنم و با دشمنان دین مبین اسلام به ستیز بپردازم. اول سخن با پدرم :پدرجان امیدوارم که مرا حلال کنی اگر اذیت کردم درگذر که شاید خداوند هم از من درگذرد. پدرجان شکرگزار درگاه پروردگار منان باش که چنین سعادتی را نصیب کرد که فرزندت را در راه خود او فدا کنی . پدرجان نکند یک وقت از رفتن من ناراحت شوی اگر یک وقت دلت برایم تنگ شد دلت را پیش پدر یازده شهید ببر . باز شکرگزار باش که چنین لیاقتی را خدا به ما داد که از خانواده شما هم یک نفر فدای اسلام شود . پدرجان وصیت من این است، پدر بردبار و صبور که پشتیبان امام باش که اگر او نباشد دوباره اسلام به دست ظالمین می افتد . پدرجان مسجد را محکم حفظ کن وبا صبر واستقامت تو دهنی به دشمنان اسلام و امام وانقلاب بزن . پدرجان مادامی که در حیاتی شعارت فقط الله اکبر و خمینی رهبر باشد وبس. وحال سخنی با مادرم به فردی که عمری را بر سر بالین من بود و نگهبان من بود .مادرجان گرامی ام فرزندت را حلال کن چرا که زحمت مرا کشیدی وقدر تو را ندانستم. مادرم نکند خدای ناکرده از دوری من ناراحت شوی .اگر دیدی زیاد دلت برایم تنگ شد دلتت را ببر پیش حاج خانم برو با مادر حسین صحبت کن . ایا مگر غیر اینست که همه باید به سوی او هجرت کنیم ،مادر من عاشق شدم،من عاشق اباعبدالله شدم . بدان و خوشحال باش که تازه فرزندت به آرزویش رسیده،آرزویی که مدتی در انتظار نشسته بود.مادرم در زندگی فقط به یاد خدا باش و بس. در محله وهرجای دیگری که رفتی فقط پشتیبانی از اسلام وامام بگو که او هم تنها یاور مستضعفان جهان است . او را همیشه دعا کن و بیادرزمندگان اسلام باش. خواهران عزیزم فکر نکنید برادرتان از میانتان رفته ، خواهرای عزیزم زینب وار در جامعه به تبلیغ اسلام بپردازید چراکه ما هر چه داریم از اسلام وانقلاب داریم .بهرحال مرا حلال کنید که زیاد اذیتتان کردم. برادر عزیزم امیدوارم که برادر بزرگترت را حلال کنی، بعد از پدر تو سرپرست خانه باش . نکند یک وقت خدای نکرده اجازه بدهید که مادرت برنجد .نکند به خودت چنین اجازه ای را بدهی که خواهرانت در صف نان و غیره بایستند . عبدالله جان کمک پدر باش و قدر آنها را بدان که گران قیمت ترین هدیه در زمین پدر و مادر میباشند. از خوهران نگهداری کن نگذار سر اندک چیزی ناراحت شوند و گریه کند. سخنی با دوستان و همکلاسانم؛ برادران عزیز ای یاوران ای کسانیکه آینده کشور بدست شما خواهد افتاد عزیزان هر جاکه هستید پشتیبان انقلاب باشید. برادران نکند سنگر مدرسه و سنگر مسجد را خالی کنید. به درس ادامه دهید که خود پیامبر صلی الله علیه و آله هم فرمود زگهواره تا گور دانش بجوی . برادران بپرهیزید از گناهان .بپرهیزید از غیبت کردن .هرکس از من بدی دیده به بزرگی خودش مرا حلال کند .زیرا دیگر نمی توانم که در بین شما حاضر شوم واز همگی حلالیت میطلبم پس مرا حلال کنید. پدر و مادرم در مرحله اول امیدوارم خداوند این هدیه ناقابل را از شما به درگاهش قبول کند و از خداوند میخواهم که خون هزاران شهید و همچنین مرا وسیله ای قرار دهد تا کسانیکه هنوز از انقلاب ناراحتند به سر فکر آیند و پشتیبان امام و انقلاب شوند . واز خدامیخواهم که فامیل و اهل محل را به راه راست هدایت فرماید .همان راهی که رسول اکرم به ما آموخت. پدر و مادرم از همه حلالیت بطلبید و بخواهید که مرا ببخشند. مرا در گلزار شهدای بهشت فاطمه دفن کنید و بالاسرم در موقع دفن زیارت عاشورا را قرائت کنید . خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. از عمر ما بکاه برعمر رهبر بیافزا .رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما . مجروحین معلولین شفا عنایت فرما. فرج امام زمان عج را نزدیک بفرما ردههای این صفحه : شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران (شهرستان نکا) | شهدای روستای للرد | شهدای شهرستان نکا | شهدای لشکر 77 خراسان استان مازندران
|