بیست و هشتم مرداد ۱۳۴۳، در روستای سیاوشکلا از توابع شهرستان نکا به دنیا آمد. فرزند ششم خانواده بود. مادرش بتول بهادری و پدرش غلامعلی نام داشت. پایه اول متوسطه را در دبیرستان هفده شهریور نکا خواند. مجرد بود. به عنوان سرباز از لشکر ۲۵ کربلا، رسته بهداشت و درمان و با تخصص امدادگر در جبهه حضور یافت. قبل از خدمت سربازی نیز هفت مرتبه به عنوان بسیجی به مناطق جنگی اعزام شد. بیست و هشتم مرداد ۱۳۶۳ (سال چهارم جنگ تحمیلی) در منطقه مهاباد (دره افشین) بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شکم در بیست سالگی خلعت شهادت پوشید. پیکرش پس از تشییع در امامزاده علی اکبر سیاوشکلا دفن شد. ۱ - فرازهایی از وصیتنامه شهید سیاوشی[ویرایش]پس از ستایش خداوند سبحان و درود بر رسول اکرم و ائمه اطهار و بالاخص حضرت مهدی و نایب برحقش امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و ملت شهید پرور ایران و تمامی دوستان و اشنایان. من بیژن سیاوشی فرزند غلامعلی سیاوشی بر اساس رسالت و مسئولیتی که حس نموده ام در راه الله و برای پاسداری و حراست از انقلاب کبیر اسلامی که خون بهای هزاران کشته و مجروح است به جبهه رفتم . من گام نهادن در این مسیر الهی را یک فریضه میدانم و در این راه اگر دشمن را شکست دهیم پیروزیم و اگر کشته شویم و به ظاهر هم که شده شکست بخوریم پیروزیم. به هر حال این مایه شکر پروردگار و افتخار برای من و شماست که در این راه به شهادت میرسیم. من زندگی ذلت بار را هیچوقت قبول نخواهم کرد مرگ سرخ و شهادت را بر زندگی ذلت بار ترجیح میدهم . همانطوری که قلبم اگاه است به ارزوی خودم خواهم رسید . هیهات که هجده سال از عمرم گذشت و هنوز اندر خم یک کوچه ام زیرا که از نعمت هایی که پروردگار به من داده است سپاسگذاری نکرده ام. و شرمنده ام بیشتر از همه از نعمت هایی که پروردگار به من داده است سپاسگذاری نکرده ام و شرمنده ام بیشتر از همه از نعمت بزرگ خداوند ناسپاسی کرده ام. که امام و رهبر و مرجع تقلید ما روح خدا خمینی بت شکن باشد توفیق زیارت نیافتم. برادرم درود خدا بر تو باد که با امضا نمودن رضایت نامه برای من در حقیقت شهادتنامه را امضا کردی. مادرم کوه باش و همچون کوه استقامت کن و لحظه ای از یاد خدا غافل نباش در راه دین بکوش که هرچه بکوشی باز هم کم است. قامت را بلند گیر و ندای الله اکبر، خمینی رهبر را سر ده و فریاد شهیدان راه خدا را به گوش مردم برسان که همانا فریاد ما پیروی کردن است برادرم و خواهرم و مادرم امکان دارد که اتفاقی واقع شود و جنازه ام به دست شما نرسد انگاه بیاد شهدای کربلا بیفتید و ناراحتی به خود راه ندهید و هروقت دلتان گرفته به گلزار شهدا بروید و به مزار شهدا بنگرید انوقت درد خود را فراموش خواهید کرد. در پایان از همگی میخواهم که در هر حال پیرو ولایت فقیه باشید و روحانیت را سرمشق خود قرار دهید و با کفار و منافقین با تمام قوا بجنگید و در نماز هایتان امام را دعا کنید و همچنین از همه میخواهم که مرا حلال کنند سلامتی و طول عمر پربرکت برایتان ارزو میکنم. والسلام ردههای این صفحه : شهدای روستای سیاوشکلا | شهدای شهرستان نکا
|