حسن خلیلی واوسری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حسن خلیلی در سال ششم جنگ تحمیلی و در سن بیست سالگی به شهادت رسید.
[ویرایش]
شهید حسن خلیلی واوسری (۱۳۴۵ نکا _ ۱۳۶۴ پلنگ سور) متولد روستای زیبای
خورشید شهرستان شهید پرور نکا
استان مازندران است. حسن خلیلی در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد، مادرش کبری تقوی و پدرش خلیل نام داشت.
[ویرایش]
حسن خلیلی در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، تحصیلات را در مقطع پنجم ابتدایی با موفقیت پایان رسانید.شهید بزرگوار مجرد و فرزند پنجم خانواده بود.
[ویرایش]
حسن خلیلی سرباز
ارتش جمهوری اسلامی ایران بود و در
لشکر ۷۷ خراسان به اسلام خدمت می کرد که در ۱۳۶۴/۱۲/۲۲ هجری شمسی در منطقه
پلنگ سور شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک شهید خلیلی در مورخه ۱۳۶۵/۰۱/۲۵ تشییع و در زادگاهش خورشید دفن شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
[ویرایش]
با درود فراوان به پیشگاه و صاحت مقدس
بقیه الله حجت اعظم ابن الحسن العسگری ایـن یـاری دهنده رزمندگان جبهه های نور علیه ظلمت، و نایب بر حقش روح خدا، فرمانده کل قوا
پیر جماران امید محرومان جهان امام خمینی و با درود به روان تابناک کلیه شهدای راه حق و آزادی از صدر اسلام از کربلای خونین
ابا عبدالله تا کربلای خونین انقلاب اسلامی و درود خدا بر تمامی پیکارگران و کفر ستیزان، این زاهدان شب و شیران روز که میروند با رزم بی امان خود نقشه های آخر
صدام تکریتی را در گلو خفه نمایند. ان شاالله تعالی.
و با شعار کوبنده
مرگ بر آمریکا وصیت نامه ام را آغاز میکنم. پدر گرامی و بزرگوارم و مادر مهربان و دلسوزم از جبهه های حق علیه باطل سلام پس از ابلاغ عرض سلام سلامتی و خوشبختی تک تک اعضای خانواده ام را از درگاه خداوند بزرگ خواهان و خواستارم پدر گرامی، اکنون که وطن عزیز و مهمتر از اسلام در خطر اجانب هست و من سعادت پیدا نمودم در زمان حساس لباس مقدس سربازی را به تن کنم و بر علیه متجاوزین بجنگم بسیار جای خوشحالیست و من احساس میکنم که الان باید دینی را که اسلام برگردن ما دارد ادا نمایم و تمام توان و نیرو خود را در اختیار اسلام گذاشته و همچون
علی اکبر ها در میدان بدرخشم و از این امتحان بزرگ الهی سربلند بیرون آیم. اکنون که بیگانه دست به تجاوز زده وظیفه تک تک ماست که سلاح در دست گیریم واز اسلام و از حیثیت و شرف و خاک پر بها وطن
جمهوری اسلامی ایران دفاع نماییم. من هم اکنون به ندای امام عزیز خود لبیک گفته و بعد از تعلیمات سه ماهه آموزش به جبهه های حق علیه باطل رفتم، تا به کمک برادران رزمنده ام ،بشتابم و دوش به دوش یکدیگر با
وحدت کلمه با متجاوزان بعث عراق بـه سرکردگی
آمریکا بجنگیم و تقاص خون شهدای خودمان را از این جانیان از خدا بی خبر بگیریم.
پدر گرامی اولا هدف اصلی من آزادی کربلاست و بعد آزادی ملتهای مسلمان جهان از سلطه گران شرق و غرب و هدف مبارزه با جلادان تاریخ سعی دارم بکشم و کشته نشوم ولی پدر جان اگر روزی سعادت نصیب من گشت و افتخار شهادت پیدا کردم از شما پدر غیور و مادر مهربانم تقاضا دارم در مرگم گریه نکنید. مثال کوه که خداوند آنها را محکمی زمین قرار داده استوار باشید و با قامت بلند و استوار قدم نهید هیچگاه کمر خم نکنید که دشمنان شما را خمود فرض کنند برایم مراسم عزای بیشتری بپا دارید. چون همین مراسم عزاهاست که مردم را به جوش و خروش می آورد. و تقاضای من از شما پدر و مادر گرامیم این است که مرا در کنار شهدای به خون غلطان خورشید دفن نمایید و از خواهرانم تقاضا عاجزانه دارم که همچون زینب وار حرکت نمایید و با حجاب اسلامی خود مشت محکمی بر دهان دشمنان داخلی و خارجی بزنید و بعد از شهادتم برادر بزرگوارم جلیل را وصی خود قرار میدهم، و از ایشان می خواهم فقط برای رضای حق تعالی قدم بردارند و خشنودی امام زمان را فراهم آورند. و اگر پدر جان همانطوریکه گفتم اگر شهادت نسیم شد گوسفندی را قربانی نمایید.
از تک تک مردم شهید پرور خورشید خواهران و برادران تقاضا دارم اگر در طی دوران عمر من هر بدی از من حقیر دیده اند به بزرگواری خودشان مرا عفو نمایند و اگر کسی خیری از طرف من به ایشان رسیده برایم دعا کنند تا خداوند مرا با
شهدای صدر اسلام مشهور گرداند... خداوندا پروردگارا، به عزت و جلالت قسم میدهم که مرا به مرگ طبیعی نمیرانی و مرگ در راه خود بمیران تا در قیامت در پیش سالار شهیدان لب تشنه ابا عبدالله الحسین روسفید باشم. و السلام و علیکم و رحمته الله . وبركاته