یکم اردیبهشت ۱۳۴۹، در شهر نکا به دنیا آمد. فرزند اول خانواده بود. مادرش فاطمه صغری مسلمی و پدرش سبزعلی نام داشت. راهنمایی را در شهید باهنر و دیپلم را در دبیرستان هفده شهریور نکا گرفت. مجرد بود. به عنوان بسیجی از لشکر ۲۵ کربلا، رسته بهداشت و با تخصص امدادگر در جبهه حضور یافت. سی و یکم تیر ۱۳۶۷ (سال هشتم جنگ تحمیلی) در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پا و پهلو در هجده سالگی خلعت شهادت پوشید. چهار روز بعد آیتالله حسین محمدیلائینی بر پیکرش نماز خواند و پس از تشییع در گلزار شهدای شهر نکا دفن شد. ۱ - وصیتنامه شهید شریفی[ویرایش]به نام الله پروردگار شهیدان و به نام آنکه به انسان توانائی بخشید تا حقیقت ها را باز گو کند. از آن هنگام که مرگ سرخ جای مردن سیاه را گرفت ،پرچم عزت به ستیغ پر افتخار شهادت بر افراشته شد و شهیدان بودند که با گزیدن خون به جاودانگی جهان رسیدند اگر در روزگار ابلهان نبودند شهید به انسانیت انسانها نمی رسند اگر قابیلی وجود نداشت خون هابیل از زیر سنگلاخ های جهان جاری نمی شد اگر یزیدی نبود خون حسین علیه السلام تداوم بخش مکتب اسلام نمی شد ،آری سالها بود که از شهرهای ستمزده ایران یر قله های آزادی می نهادیم تاچند لحظه ای شکوه آزادی را مزمزه کنیم. سالها بود که پیوندمان با فلق در سپیده فجر در کوهستان و کوهساران جشن می گرفتیم و بر دیوار کوهها شعارها رهائی می نوشتیم سالها بود که سرودهای رهائی را در ترنم باران و فریاد آبشاران و نوائی چشمه ساران می شنیدم سالها بود که استقامت جهاد را در پوئیدن صخره ها می جستم و صبر انقلاب را در متانت قله ها به امید پیروزی یاس،یاس را بر قله ها بسر می بریدیم. سالها بود که بکوه می رفتیم تا بشکوه و عظمت قله سوگند یاد کنیم تا رسیدن به قله ها تاب شنیدن دردمان را داشتن و یاور همیشه روزگار نجمان بودند و سر انجام سالها بود که کوه جلوه گر نبرد ما علیه اهریمنان بود و میعادگاه پیوند مان با امتحان که دژخیم سدی بود در بیعتمان با مردم. آه در این زمان در این مکان بوی خوش جمهوری اسلامی به مشامم می رسد که با خون هزاران هزار جوان به دست آورده شد و اکنون باید ابراز دارم که در شرایط حساس از امتحان الهی قرار گرفته ام که باید با پیروزی از زیر این امتحان بیرون آیم باید آن همه امید ها ،آرزوها ،رنج و عذابها را که در راه آزادی کشیدیم، همچنان بر دوش کشیده تا بسر منزل خوشبختی همانا رهائی از ظلم و فساد است ،برسیم. براستی بر همگان آشکار گشت که دشمنان اسلام ناب، دیدن خون مظلومان را افتخار خود می شمارند باید بکوشیم تا آنها را به خاک سیاه بنشانیم ،اکنون که دستهای پر توان خلق زنجیرهای پایمان را گسسته و ارمغان ها را که برای ما ارزانی داشته و با آوای خویش ما را خوانده است و اکنون این انقلاب بزرگ و شکوهمند توسط امام بزرگمان ما به جهادی دیگر پیوند داده است از نیمه راه قله بر دشتها باز می گردیم تا در جشن پیروزی در کشتزارهای طلائی گندم با مردم میهنمان پیمانی دوباره می بندیم. مشتمان را بالا برده و زیاد می کنیم و همه با هم می گوئیم جنگ جنگ تا پیروزی مادر: هنوز لالائی گفتنت در پیچ و خم گوشهایم زمزمه می کند و از یادم نخواهد رفت که برایم چه کرده ای ،شاهد شبت اکنون می گوید مادر من شاهد شبهای سخت و دشوارت بودم و شاهد بودم که چگونه جوانه ای را به غنچه نو شکفته ای مبدل نمودی و شاهد بودم که هنگام پرپر شدنش قلب شکسته ات شکسته تر شد،فریاد دلخراشت که از اعماق قلب تو مادر شنیده میشد ،قلب هر جنبنده ای را متوقف می کند اکنون فرزندت ،جگر گوشه ات به تو مادر می گوید مادر:بدان که دیگر آزاد شدم و من امانتی بودم نزد تو از طرف خدای تو و برایت آرزوی زندگی خوش و خرم و از تو می خواهم مرا حلال کنی ،در میان آتش خمپاره بیاد تو مادر افتادم و اکنون در محضر عالم انسانیت و روحانیت عرض میکنم که در غم و دوری من گریه و زاری نکنید که مایه عذاب من خواهد شد. مادر:ترا ستایش می کنم ترا که رنج بینهایت داشتی و توانائی آسودنت نبود ،شبت و روزت در اندیشه من می گذشت اکنون بتو می گویم همانند زینب سلام الله علیها صبر و استقامت را پیشه خود سازی و اسوه برای دیگران باشی. پدر: ای که اخلاق من کردار من و اعمال من وابسته به تربیت تو بود و در راه باروری این گل از گلستان خانواده ات رنج فراوانی کشیده ای ،بدان که خداوند برای شما اجر و پاداش تعیین نمود چرا که فرزندی تربیت کردی که گام در راه حفظ اسلام و قدم در راه جهاد برای خدا نهاده است. خواهرانم: خواهرانم حجاب شما کوبنده تر از خون من است،این گفته من نیست بلکه این گفته همه شهیدان است بدانکه حفظ حجاب و اخلاق پسندیده و کرداری خوش برای هر زن مسلمان شرطی لازم و کافی است. برادرانم: برادرانی که بعد از من تداوم بخش راه خونین من خواهید شد بدانید که راهم را با چشمانی باز با دستانی پر توان انتخاب کردم ،شما نیز راهم را ادامه دهید.پیامم به ملت پر توان و غیور و سلحشور ایران این است ،امام را تنها نگذارید همیشه در همه حال با یاد خدا امام را دعا کنید که ما هر چه داریم از وجود مبارکش می باشد. جبهه های حق و دانشگاه عشق و ایثار را با گامهای آهنین خود پر کنید و وحدت خود را محکمتر کنید چرا که دشمنان از این وحدت و همبستگیها می ترسند. عرض دیگری ندارم جز اینکه دستهای مهربانتان به مرقد مطهر آقا ابا عبد الله الحسین برسد. از کلیه فامیلان ،آشنایان،بستگان و همسایگان می خواهم که اگر بدی از من سر زده است مرا به بزرگواری خویش ببخشند.اشتباهم را به حساب مکتبم مگذارید.والسلام. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج)خمینی را نگهدار |