• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

رحیم عبدی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



رحیم عبدی جانباز شیمیایی بودند و در سن سی و چهار سالگی به شهادت رسیدند.


۱ - تولد

[ویرایش]

شهید رحیم عبدی در روز پنجم فروردینِ سالِ ۱۳۴۱ ه.ش در تجن لته سفلی دیده به جهان گشود. پدرش محمدقلی "متولد ۱۳۱۰ متوفی ۱۳۶۹" اهلِ روستای نوده از شهرستان نکا بود او مردی ساده زیست و مومن بود و به حرفه کشاورزی اشتغال داشت محمد قلی با خیرالنسا صادقی "متولد ۱۳۱۳" دختری از روستای زنگت ازدواج کرد انها زندگی مشترکشان را در روستای تجن لته ادامه دادند ثمره ی ازدواج انها سه فرزند دختر و چهار فرزند پسر بود. رحیم فرزند چهارم خانواده بود و در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و به سن تحصیل رسید یکی از ویژگی های رحیم استعداد و هوش بالایش بود که در طول زندگی خصوصا در دوران تحصیل ظهور پیدا کرد.


۲ - تحصیلات و فعالیت ها

[ویرایش]

محل زندگیشان روستای زیبای تجن لته سفلی مدرسه ای ابتدایی داشت و بچه های محله آموختن علم را از همان مدرسه در زادگاهشان شروع می کردند محمد قلی و خیرالنسا نیز فرزندشان را به مدرسه فرستادند فرزندی که خیلی زود دورانِ تحصیلش در مدرسه ابتدایی روستایشان به اتمام رسید و برای ادامه ی تحصیل به مدرسه حافظ ساری رفت. راهنمایی و دبیرستان را در همان مدرسه گذراند. رحیم فردی مصمم بود و با هوش. حالا دیگر دیپلمش را هم در رشته ی اقتصاد گرفته بود.
اخذ دیپلم و تمام شدن مقطع متوسطه مصادف شده بود با تجاوز وحشیانه ی لشکریان حزب بعث عراق به مردم مسلمان استان های غربی و جنوبی ایران با هدف سرنگونی حکومتی اسلامی، رحیم در خانواده ای مذهبی و متدین رشد کرد و غیرتمند بود نمی توانست صبر کند تا عده ای کافرِ از خدا بی خبر به کشورش حمله کنند، کشوری که تازه در آن انقلابی اسلامی شکل گرفته بود، کشوری که دلگرمی مردم مستضعف دنیا بود، حکومتی که رهبرش فقیه در دین بود و مرجع مسلمانان جهان، کسی که جز خدا نمی دید و جز خدا نمی گفت. آقا رحیم هم با دل پاک و مهربانش خوب نورِ جبهه ی حق را با ظلمت جبهه ی باطل تشخیص می داد او معجزه‌ی ایمان را دریافته بود و هرگز میدان نبرد را رها نکرد، و کجا از مرگ می‌هراسد آن‌کس که به جاودانگی روح در جوار رحمت حق آگاه باشد؟
بله آقا رحیم عبدی همان جوان باهوش و غیرتمند، صدای هل من ناصر ینصرنی امام حسین علیه السلام را با گوش جان شنید و لبیک گفت. و اگر این نکته را در زندگی اقا رحیم نمیدانستیم در آینده ای خیلی نزدیک، وقتی که رحیم را در جبهه های شلمچه ، خرمشهر ، اهواز ، دهلران و در پادگان حمید و دیگر مناطق از جبهه های نبرد می دیدیم برایمان سوال می شد که چیست آن ندای درونی که او را به صحنه‌ی نبرد خوانده است؟ چه چیزی غل و زنجیر تعلقات و جاذبه های دنیا را از دست و پای این جوان گشوده که او توانسته از جان خود در میدانهای نبرد بگذرد ؟ آری،رحیم عبدی و همرزمانش، با حضور در میدان جنگ ثابت کردند که کربلا از زمان و مکان بیرون است و اگر ما می‌خواهیم که به کربلا برسیم، باید از خود و بستگی‌هایش گذر کنیم، حُب حسین در دلی که خودپرست است بیدار نمی‌شود.


۳ - ازدواج و شهادت

[ویرایش]

اقا رحیم به ندای باطنش لبیک گفت و به خدمت سربازی رفت، دوره ی آموزشی اش را در تهران گذراند او سرباز ارتش جمهوری اسلامی ایران بود و در لشکر ۲۱ حمزه آذربایجان به اسلام خدمت می کرد. دوره آموزشی در تهران به پایان رسید حالا دیگر اقا رحیم در جبهه ی حق علیه باطل می جنگید و مجاهد فی سبیل الله بود او به خوبی می دانست که عشق حسین در دلی بیدار می‌شود که از خود و آنچه دوست دارد در راه خدا گذشته باشد و چه گذشتی بالاتر از گذشتن از جان؟؟ هزاران سال از آغاز حیات بشر بر این کره‌ی خاکی می‌گذرد و همه‌ی آنان تا به امروز مرده‌اند و ما نیز خواهیم مرد و بر مرگ ما نیز قرن‌ها خواهد گذشت. خوشا آنان که مردانه مرده‌اند و تو ای عزیز، می‌دانی تنها کسانی مردانه می‌میرند که مردانه زیسته باشند. بسیاری از همرزمان آقا رحیم در منطقه ی نبرد شهید شدند اما تقدیر و خواست خداوند این بود که آقا رحیم در جبهه های جنوب جانباز شیمیایی شود تا ما با چشم خود ببینیم و با جان و دل بدانیم که مومن اهل اطاعت و ولایت است و اهل ولایت بودن دشوار است؛ پایمردی می‌خواهد و وفاداری. اقا رحیم درس عشق و وفا را از جانباز کربلا ابوالفضل العباس علیه السلام آموخته بود هم او که امامش را در کربلا تنها نگذاشت.
کاش می شد به آقا رحیم بگوییم جانباز شیمیایی بودنت نشانه‌ی این بود که در جهاد فی سبیل الله شرکت داشته‌ای و وای بر آن‌کس که در صحرای محشر سر از خاک بر دارد و نشانه‌ای از معرکه‌ی جهاد در بدن نداشته باشد. جانباز شیمیایی بودنت نشانه‌ی این بود که تو امامت را تنها نگذاشتی، از جنگ نترسیدی و ضعف به خود راه ندادی و از اسلام دفاع کردی و شیطان را شکست دادی. اقا رحیم ما را حلال کن. دل دنیا بین ما توهم کرده بود که خداوند تو را با مجروحیت شیمیایی چند سالی آزمایش کرد نمی دانستیم که تو اتمام حجت خدا بودی برای ما. شما نشانه ای هستی تا ما، راه را گم نکنیم و یادمان باشد برای زنده نگه داشتن اسلام و برپا شدن احکام الهی شما و همرزمانتان از جان خود گذشتید. آقا رحیم ما را حلال کن و از ما راضی باش.
جانباز رشید اسلام رحیم عبدی مصداق ایه ی الذین معه اشدا علی الکفار رحما بینهم بود با دوستان بسیار مهربان و در مقابل دشمن بسیار سرسخت و قاطع. علاقه غیر قابل وصفی به امام خمینی ره داشت، سرکشی به اقوام از ویژگی‌های ارزشمندش بود هربار که به مرخصی می‌آمد به همه دوستان و آشنایان سر می‌زد. سال هفتم جنگ تحمیلی بود اقا رحیم با گل بانو حمزه پور دختری از خانواده ای مومن و انقلابی ازدواج کرد، اقا رحیم و همسرش زندگی ساده و بی‌آلایشی داشتند و هیچ‌گاه گذران دنیا را سخت نمی‌گرفتند، حتی مراسم ساده ازدواجشان را هم در ۱۳۶۶/۰۱/۲۰ در منزل برگزار نمودند، ثمره ی ازدواجشان سه فرزند بود، سه فرزندِ دختر فاطمه؛ زهرا؛ نرجس که بزرگترینشان فاطمه خانم هنگام شهادت پدر هشت سال داشت و کوچکترین فرزند شهید چهارده ماهه بود.
جانباز سرافراز رحیم عبدی در تاریخ ۱۳۷۵/۰۱/۲۶ پس از سال ها تحمل عوارض ناشی از شیمیایی به کاروان شهدا و همرزمان شهیدش پیوست و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک شهید عبدی پس از تشییع بر دستان پر مهر مردم ولایتمدار در گلزار شهدای روستای ولوجا دفن شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش، راهش همچنان ادامه دارد.









جعبه ابزار