روحانی شهید سیدعلی نورالدینی در سن چند سالگی در جریان انقلاب اسلامی به شهادت رسید. ۱ - سرگذشت نامه[ویرایش]سوم شهریور ۱۳۳۲، در روستای دم عباس از توابع شهرستان کهگیلویه دیده به جهان گشود. پدرش بیت الله و مادرش ماه سلطان نام داشت. محرومیت مناطق روستایی و بی توجهی رژیم منحوس پهلوی به این مناطق، مشکلات زندگی این اقشار دردمند را دو چندان کرده بود. یکی از مشکلات نبود مدرسه در روستای محل سكونت سيد علی بود، اما این مشکل مانع از کسب و تحصیل وی نشد. ایشان با همتی ،مردانه مرارت و سختی های تحصیل را به جان خرید و برای حضور در کلاس درس روزانه هفت کیلومتر مسیر ناهموار تاروستای همجوار را پیاده طی می کرد. آوازه دانشمندان شهیر آن سامان همچون علامه وحید بهبهانی ، آیت الله سید عبدالله بهبهانی و ده ها عالم برجسته دیگر باعث شد که «سید علی علوم دینی را در در مدرسه علمیه موسوی بهبهان آغاز کند. شهید نورالدینی از محضر عالم مجاهد مرحوم حاج شيخ عبدالکریم بخردیان که از روحانیون صاحب نام استان خوزستان بود تلمذ کرد و در همراهی ایشان در افشای چهره منفور پهلوی و دادن آگاهی و بینش انقلابی به مردم از هیچ تلاش و کوششی مضایقه نکرد. سال ۱۳۵۳ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. سید دراثر معاشرت و مجالست با روحانیون مبارز و آگاه به وظیفه اش آشنا شد و همه توانش را در جهت آگاهی انقلابی مردمی و بر پایی حکومت الله و رفع ظلم و فتنه از مملکت و ایجاد تحول در جامعه آن روز به کار گرفت. در همه تظاهرات و راهپیمائیها حضوری فعال داشت . در آخرین محرم قبل از پیروزی انقلاب به همراه گروهی از طلاب و روحانیون برای تبلیغ به منطقه کهگیلویه سفر کرد. پس از چند روز بوسیله مزدوران شاه و خوانین وابسته دستگیر شد ولی او توانست شجاعانه از کمند مامورین بگریزدو خود را به بهبهان برساند. سرانجام در هشتم دی ماه ۱۳۵۷ بزرگترین تظاهرات بهبهان شکل گرفت. او که در برپایی این تظاهرات نقش فعالی داشت ، بی مهابا فریاد خشم و نفرتش را علیه رژیم ستم شاهی طنین انداز کرد شهر یکپارچه فریاد بود و صدای خشم و عدالت خواهی مردم در فضای شهر طنین انداز شد. مامورین رژیم که از این همه شور و شعور مردم بیمناک شده بودند و پایه های حکومت راسست و لرزان میدیدند چاره ای جز گشودن آتش برروی مردم ندیدند. صدای رگبار گلوله ها و فریاد مجروحان و تكبير و مقاومت جوانان شهادت طلب در هم آمیخت و صحنه ای بی بدیل از عشق و ایثار و حماسه را پدید آورد. سرانجام جسم پاک و مطهرش آماج گلوله های خصم واقع شد و پیکر مقاومش در خون خود غلطید. اولین شهید شهرستان کهگیلویه بر فراز دستان غیرت و دیانت تشییع شد. مراسم تشییع پیکر این شهید در شهر دهدشت و روستاهای اطراف موجی از نفرت عليه طاغوت بوجود آورد پیکر وی را در زادگاهش به خاک سپردند. ۲ - خاطراتی از شهید[ویرایش]۲.۱ - ماهم دستور داریمراوی حجه السلام و المسلمین سید ارسلان موسوی در محرم ١٣٥٧ که امام به همه روحانیون فرمان داد تا در وعظ و تبلیغ خویش مردم را با فلسفه ی شهادت حضرت ابا عبد الله و جنایات رژیم آشنا کند او به روستاهای اطراف بهبهان رفت و بی مهابا و شجاعانه به افشای چهره ی رژیم پرداخت ماموری برای دستگیری او به روستا آمد و از او خواست تا همراه او به پاسگاه برود، ولی او با بی اعتنایی به مامور برخورد کرد و علت دستگیری و جلب را جویا شد؟ مامور گفت: ما دستور داریم هر کس را علیه رژیم سخن بگوید و به شاه بدگویی کند دستگیر کنیم . او با آرامش و خونسردی جواب داد : ماهم دستور داریم، مرگ بر شاه بگوئیم. مامور پرسید: چه کسی این دستور را به شما داده است. و او در جواب گفت : قائداعظم نائب الامام خمینی. با چنین روحیه شجاع و متهوری در آن سال های هولناک علیه دستگاه سفاک و سردمدارانش فریاد می کشید. ۲.۲ - حضور در محل اعتصابراوی حجه السلام و المسلمین سید ارسلان موسوی کارکنان شرکت نفت گچساران به پشتیبانی از قیام خونین مردم انقلابی ایران دست به اعتصاب زده بودند تا از این طریق چرخ اقتصادی رژیم را از حرکت باز دارند و موقعیت سیاسی او را در منطقه تضعیف نمایند. در این راستا استادمان شهید حاج شيخ عبدالكريم بخردیان به منظور پشتیبانی و دلگرمی آن عزیزان قصد عزیمت به گچساران کرد تا بلکه بتواند آن کارکنان را نیز به حضور در راهپیمائی های مردم تشویق نماید. مرحوم بخردیان هنگام حرکت به صورت شوخی خطاب به طلبه ها اظهار داشت: در شهر گچساران امامزاده وجود ندارد، دو نفر سید همراه من بیاید، شاید آنجا شهید شوند. سيد على بالبخند ملیحی بر لب به بنده فرمودند بیا برویم. شاید مشمول گفتار استاد شویم و مرگمان موج بیشتری در مردم ایجاد کند و پیروزی نهضت تسریع گردد. بدین ترتیب باتفاق استاد راهی گچساران شدیم. ردههای این صفحه : شهدای استان کهگیلویه و بویراحمد | شهدای روحانی استان کهگیلویه و بویراحمد | شهدای روحانی سادات (سیّد) | شهدای شهرستان کهگیلویه
|