عیسی رضائیان اسرمی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عیسی رضائیان در سال سوم جنگ تحمیلی و در بیست و یک سالگی به شهادت رسید.
شهید ابراهیم ذبیحی اسرمی برادر خانم ایشان هستند که در منطقه
میمک به شهادت رسیدند.
[ویرایش]
شهید عیسی رضائیان (۱۳۴۱ اسرم _ ۱۳۶۲ شرهانی) متولد روستای زیبای
اسرم شهرستان شهید پرور میاندرودِ
استان مازندران است. عیسی رضائیان در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد، مادرش نوابه اسدی و پدرش اسماعیل نام داشت.
[ویرایش]
عیسی رضائیان در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، تحصیلات را در مقطع دوم راهنمایی با موفقیت پایان رسانید. قبل از پیروزی انقلاب با سن کم همراه تعدادی از دوستانش به پخش اعلامیه های امام خمینی مشغول بود و در حالی که چهارده سال بیشتر نداشت هنگام پخش اعلامیه در شهر
ساری تصادف کرد و ماشینی به او زد و شب را در بیمارستان بستری شد. از سال ۵۷ تا سال ۱۳۶۰ کمک بنا بود. شهید بزرگوار در سال/۱۳۵۷ ازدواج کرده و دو فرزند "حامد ؛ ملیحه" از ایشان به یادگار مانده. شهید رضاییان در جبهه بود. همرزمش اقای یوسفی از جهت مرخصی به مازندران رفته بود زمانی که به منطقه برگشت و به ایشان خبر به دنیا امدن فرزندش اقا حامد را داد اقای رضائیان هم شکلاتی از واحد تدارکات تهیه کرد و بین رزمندگان پخش کرد.
[ویرایش]
عیسی رضائیان سرباز
ارتش جمهوری اسلامی ایران بوده و در گروهن یکم / گردن ۸۰۴ / تیپ ۳ /
لشکر ۲۱ حمزه و در
رسته پیاده به اسلام خدمت می کرد که در مورخه ۱۳۶۲/۰۲/۲۷ ساعت شش صبح در منطقه
پاسگاه شرهانی در هنگام
نگهبانی بر اثر اصابت
گلوله ی
خمپاره۸۲ م.م دشمن بعثی به سنگر نگهبانی شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. از مخابرات پیامی به خانواده دادند که اقای عیسی رضائیان مجروح شده و در بیمارستان اهواز بستری است سپس برادر بزرگ ایشان به
اهواز رفت و در آنجا به او گفتند برادرتان شهید شده است. در شهر ساری تشییع باشکوهی برای شهید رضائیان انجام شد سپس پیکر مطهر شهید به زادگاهش اسرم منتقل شد و در مسجد امام حسین حاج اقای ساداتی نماز بر پیکرمطهر شهید نماز خواندند و سپس تا
امامزاده حمزه تشییع کردند و به خاک سپردند. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
[ویرایش]
خداوند را شکر گذارم که با نعمت های خودش به ما شرف و عزت بخشید و ولی امر ما را به ما شناساند "
امام خمینی "...و بر ما راهنما قرار داد و ما را از ذلت و فرمانبری طاغوت نجات داد و خدا را شکر میکنم که راهِ جهاد در راهِ خودش را نشان داد تا در این راه به شهادت برسیم و در ازای جان خود رضایتش را پاداش بگیریم. که بزرگترین نعمت خداوند رضایتش از بندگانش می باشد.از خداوند بزرگ درخواست و مسالت می نمایم که به بازماندگان ما صبر و استقامت ارزانی داشته تا راهِ شهیدان را ادامه دهند و اسلام را در تمام دنیا حاکم نمایند... مادر جان این چند کلمه که روی کاغذ نوشتم پس از شهادتم به دست شما خواهد رسید اولا از خداوند می خواهم که من و تمام شهیدان جبهه ی حق علیه باطل را در صف
شهدای کربلا قرار دهد چون یکی از اهداف ما باز کردن راهِ کربلای
امام حسین است... دوست دارم که در شبِ حمله روزه باشم تا تشنه بمیرم و مثل مولایم حسین ع با لبِ تشنه شهید شوم... وقتی فرزندم بزرگ شد و پرسید:پدرم چه شد؟ بگوئید در راه اسلام شهید شده است.