۱ - سرگذشت نامه[ویرایش]سیزدهم خرداد ۱۳۴۲، در شهر دوگنبدان از توابع شهرستان گچساران دیده به جهان گشود. پدرش سید یونس، کشاورز بود و مادرش زهرا نام داشت. هفت ساله بود که همگام با همسالان خویش در زادگاهش پـای بــه دبستان نهاد و به فراگیری علم و دانش پرداخت . مراحل تحصیل را یکی پس از دیگری با موفقیت طی کرد. هنوز پانزده بهار از عمر مستعدش نگذشته بود که بهار انقلاب به بار نشست و شکوفه های باور جای جای سرزمین ایران شکفتن آغاز کردند و یاران گهواره ای امام که اکنون انسانهای رشیدی شده اند پای به میدان جهاد در مبارزه نهادند. او به اقیانوس راهپیمایی مردم متصل گشت و با توزیع اعلامیه های حضرت امام و شرکت در تظاهرات ، مبارزهای خستگی ناپذیر را آغاز کرد. هنوز دلاوری های او در جمعه خونین گچساران در سینه ستبر تاریخ ثبت است آن هنگام که مزدوران رژیم شاه، مردم را در خانه خدا (مسجد جامع گچساران ) به خاک و خون کشیدند، او با دهانش فریاد بلند تاریخ را ندا ی داد و با دستانش به کمک مجروحين حادثه مـى شتافت و تلاش می کرد آنها را از این مهلکه خونین از دسترس مزدوران سفاک بیرون آورند و به بیمارستان منتقل نمایند. دراین تلاش و نقل و انتقال بدن و لباسهایش آغشته به خون مجروحین و شهدای حادثه می گشت. او با عضویت در کمیته انقلاب اسلامی ، سپاه پاسداران ، حزب جمهوری اسلامی و همکاری با بنیاد شهيد ، بنياد مستضعفان ارشاد اسلامی و ستاد نماز جمعه فعالیت هایش را ادامه داد. وی علاوه بر فعالیتهای اجتماعی و نظامی ، مبارزه سیاسی بی امانی را با گروهک های ملحد آغاز کرد و در این راه سختی ها و مرارت های زیادی کشید . بارها از جانب گروهک هادر منزل و خیابان مورد تهدید و تهاجم قرار گرفت. با شروع جنگ تحمیلی بارها و بارها به مناطق مختلف عزیمت نمود و دوشادوش برادران رزمنده اش ، با رزمی بی امان از تمامیت اسلام در مقابل کفر دفاع نمود. او فرموده امام راحل را آویز گوشش قرار داد و با اعتقاد بر اینکه «جنگ جنگ است و عزت و شرف ما در گرو همین جنگ است » در عملیاتهای ثامن الائمه ( حصر آبادان )، طريق القدس ، فتح المبين ، رمضان ، بیت المقدس و آزاد سازی خرمشهر منطقه تنگ چزابه ، خیبر، بدر ، والفجر مقدماتی و ... شرکت کرد و در اکثر عملیات ها از نواحی مختلف بدن زخمی شدند و هربار مصمم تر از بار قبل در دفاع از میهن اسلامی مصمم تر می شود. شهید تصمیم میگیرد علاوه بر فعالیت های انجام شده در سنگر دیگری به اسلام و مسلمین خدمت نماید، بــه همین منظور راهی حوزه علمیه نورآباد می شود. پس از گذراندن دروس مقدماتی جهت ادامه تحصیل به اصفهان می رود و یک دوره دو ساله را در آنجا می گذراند . علی اصغر پس از شرکت در آزمون ورودی حوزه علمیه قم و موفقیت در این آزمون به سوی شهر خون و قيام هجرت میکند و در کسب معارف دینی و تهذیب نفس ،خود بیش از گذشته تلاش می کند. سرانجام این عاشق دیداریار در بیست و یکم اسفند ۱۳۶۴ به همراه پنج تن از یاران روحانی خود در عملیات والفجر ۸ در محور فاو بصره ، زمستان تن را رها کرد و بر اثر بمباران هواپیماهای عراقی به دیار جانهای پاکان پیامبران و شهیدان هجرت کرد و در جوار قرب الهی جاودانه شد. ۲ - خاطره ای از شهید[ویرایش]۲.۱ - شور و حال شب عملیاتراوی یوسف الله آهنگران (از همرزمان شهید) اصغر شور و حال دیگری داشت، برای رفتن به خط مقدم سر از پا نمی شناخت قرائت دعای کمیلش آن شب، شور عجیبی در بچه ها ایجاد کرده بود. عاقبت با اصرار زیاد به همراه عده ای از طلاب به خط رفت، و همان جا براثر اصابت راکت با همان جمع به سوی لقاء الله شتافت ۲.۲ - دعا برای امامراوی : حجه الاسلام عبد الله صالحی (از دوستان شهید) قبل از عملیات آزاد سازی خرمشهر در شلمچه مستقر بودیم . یکی از برادران بسیجی مشغول تنظيف اسلحه بود. هنگامی که از تمیز کردن اسلحه فارغ شد و قطعات آن را سوار کرد به قصد شوخی آن را به طرف شهید نشانه گرفت و ماشه را چکاند. متاسفانه گلوله پس از برخورد با کتف از بدن ایشان خارج شد در همین لحظه شهید بر زمین افتاد و بعلت خونریزی شدید بی حال شد. او را با آمبولانس به بیمارستان اعزام کردند و از اینکه نمی توانست همرزمان را در عملیات آینده همراهی کند به شدت ناراحت بود. بچه ها هم نگران حالش بودند و برایش گریه میکردند. ولی او خطاب به دوستانش می گفت: عزیزانم نگران من نباشید ، بروید داخل چادر و برای امام دعا کنید برای امام دعا کنید ، برای امام دعا کنید و سه بار این جمله را بلند بلند تکرار کرد. ۳ - گزیده ای از وصیت نامه شهید[ویرایش]۳.۱ - اسلام احتیاج به نیرو داردهم اینک که عازم جبهه حق عليه باحال هستم شاید لحظه های آخر زندگی ام .باشد اسلام احتیاج به نیرو دارد و به فرمان امام می رویم تا شاید بتوانم خدمتی کنم اگر زندگیم حسین وار نبوده شاید مرگم حسین وار باشد . انشاء الله که خدا قبول کند که من در راه او بروم و شهادت را نصیبم گرداند ۳.۲ - پدر و مادر و امت شهید پرور !پدر و مادرم : امیدوارم مرا حلال کنید و در قیامت پیش زهرا سلام الله علیها روسفید باشد . اگر شهید شدم برایم گریه نکنید برای حسین علیه السلام گریه کنید، برای زهرا گریه کنید. پیام برای امت شهید پروراین است که همیشه پشت سر امام باشیدو هرچه امام میگوید عمل کنید. اگر بچه هایتان خواستند به جبهه بروند جلوی آنها را نگیرید و آنها را تشویق کنید چون الان اسلام احتیاج دارد و الان زمان زمان امام حسین است. هر کس فرمان امام را لبیک نگوید فرمان امام حسین را لبیک نگفته است . پس بشتابید به امام لبیک بگویید. ردههای این صفحه : شهدای استان کهگیلویه و بویراحمد | شهدای روحانی استان کهگیلویه و بویراحمد | شهدای روحانی سادات (سیّد) | شهدای شهرستان گچساران
|