۱ - سرگذشت نامه[ویرایش]روحانی شهید خدایار دالمن در نهم اردیبهشت ۱۳۴۷، در روستای چغل از توابع بخش مرکزی شهرستان کهگیلویه قدم به عرصه حيات نهاد . پدرش سیدمحمد و مادرش خانم نام داشت. پدرش را در همان دوران كودكي از دست داد. مادر خدایار، نمونه ی بارز و مُسلّم یک مادر واقعی بود آن گونه که پس از فوت شوهر مهربان ، برای فرزندان خویش هم پدر بود، و هم مادر و بازحمات و تلاش خود مخارج زندگی را تامین می کرد. زمانی که خدایار به مدرسه راه یافت، کوشا و جدی سرگرم یادگیری دروس خود گشت اولین معلم برای تدریس به عنوان سپاه دانش در سال ۱۳۵۳ به روستا آمد با گروهی از بچه های روستا که شهید نیز یکی از آنها بود برای دانش اندوزی روانه مدرسه شدیم . اولین روز مدرسه را خوب به یاد دارم که در زیر درخت «کُنار» در کنار روستا و در اولین روزهای مهر با شوقی کودکانه آغاز گشت . او تحصیل خودرا تا پایه چهارم در روستا گذراند. و برای ادامه تحصیل در پایه پنجم دبستان به روستای همجوار کوشک ایاب و ذهاب داشت و مسیر بین دو روستا را پیاده طی می نمود. او در کنار مدرسه و تحصیل برای امرار معاش و مخارج زندگی به همراه عمویش که سرپرستی آنها را بر عهده گرفته بود به کار و تلاش می پرداخت تا از همین دوران، تلاش و فعالیت در زندگی را سرلوحه اصلی خود قرار دهد. شهید بزرگوار مقطع راهنمایی را در روستای راک که با محل سکونت خود فاصله ی زیادداشت آغاز کرد. اما با توجه به مشکلات و دغدغه های زندگی فقط پایه اول و چند ماهی از پایه دوم راهنمایی را در آن مدرسه گذرانید، آنگاه با مشورت و نظر خواهی از اقوام و دوستان و برای فرونشاندن عطش معنویت روحی و بهره مند شدن از گلستان معطر فرهنگ ائمه اطهار وارد حوزه علمیه مرتضوی بهبهان گردید. شهید دالمن در راه تهذیب و تزکیه نفس و صعود بــه سوى قلل رفيع انسانیت تنها به حوزه علمیه اکتفا ننمود بلکه باهمه علاقه شدیدی که به آموختن معارف اسلامی داشت به ندایی آسمانی که او را به سمت جبهـه هـای خون و شرف فرا می خواند لبیک گفت و روبه سوی جبهه های عشق و شهادت نهاد . او دوره مقدماتی آموزش نظامی را به همراه عده ای از دوستانش در پادگان شهید بخردیان بهبهان گذراند. قبل از عملیات بزرگ خیبر به قصد زیارت مرقد مطهر کریمه اهل بیت حضرت معصومه به قم آمد تا روح و جانش رادر کنار آن حضرت تطهیر نماید . آری این قطره دور مانده از دریای شهادت در التهاب عروج می سوخت تا اینکه نوبت به عملیات خیبر و حضور عاشقانه در جزایر مجنون رسید که باید عاشق و مجنون بود تا توانست در چنین وادی خطر گام گذاشت، سرانجام این مسافر خسته با ره توشه معنوی در جزایر مجنون ، مجوز عروج را در تاریخ ١٣٦٢/٢/٨ بدست آورد و چون قطره مشتاقی به دریای وصال پیوست . ۲ - وصیت نامه[ویرایش]بادرود و سلام بيكران به رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران و سلام بر امت شهيد پرور ايران . خدمت عموي عزيزم جناب آقاي سيد كبوتر پس از تقديم عرض سلام سلامتي شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم و اميدوارم كه در كمال عافيت بوده باشيد و اميدوارم كه هيچ ناراحتي در زندگي برايت پيش نيايد . اميدوارم كه روز به روز و ساعت به ساعت، دقيقه به دقيقه در حال ترقي به سوي ايزد متعال بوده باشيد. اميدوارم كه همچون دسته گل هاي بهاري سرسبز و خرم و شاد بوده باشيد و اميدوارم كه در مقابل سختي ها همچون كوهي محكم و استوار بوده باشيد و اميدوارم كه مثل پرنده اي كه با شوق ميل به سوي آسمان پرواز مي كند تو هم به وسيله نور ايمانت به سوي خداوند متعال بالا روي و اگر جوياي احوال پرسي اين حقير سيد خدايار دالمن باشيد تاكنون سلامتي برقرار است و هيچ ناراحتي ندارم به جز دوري شما كه آن هم به اميد خداوند متعال زود رفع خواهد شد. من در حدود يك هفته است كه در جبهه آبادان هستم . مادرم تو بايد خوشحال باشي كه چنين فرزندي داري در جبهه حق عليه باطل مي جنگد و دارد راه حسین را ادامه مي دهد . و اين راهي كه قدم برداشته ام نه براي انتقام بلكه براي خدا و احياي دين اسلام است . هر تيري كه به طرف دشمن نشانه روم به خاطر خدا و هرتيري كه به سوي من آيد براي رضاي خدا و من خودم آگاهانه اين راه را انتخاب كردم راهي كه حسين براي خويشتن انتخاب نمود. و مادرم بر خود ببال كه يگانه فرزندت را در راه خدا دادي و براي من گريه نكن . اميدوارم كه فرزندي لايق براي مادرم بوده باشم. اما سخني با عموي عزيزم كه همچون پدري مهربان و دلسوز برايم بودي و هرگز نگذاشتي غم بي پدري را حس كنم . عموجان اگر خبر شهادت من را شنيدي صبور و شكيبا باش كه خداوند با صابرين است . عموجان مثل حسين صبر كن . مادرم مثل ليلا صبر كن خواهرم مثل زينب صبر كن . اما در مورد دفن من چند متر زمين پهلوي مزار شهید کهیار بخريد و من را در همان جا خاك كنيد . اما چه حيف كه پهلوي قبر پدرم جا نيست . مادرم هيچ براي من ناراحت نباش كه من يك شب خواب ديدم كه در يك باغ سرسبز و خرم نشستم و يك نفر آمد پهلوي من و به من گفت تو امام حسين دوم هستي در خوزستان . اميدوارم همچون حسين زمان سر بريده من بسوي شما بيايد، مادر جان من . و در اينجا فقط بجز عبادت خدا در سينه كاري ندارم و تمام برادران و خواهرانم را سلام مي رسانم . مادر جان در موقع تيرخوردن من اگر تو پهلويم نباشيد حضرت زهرا عوض شما بالاي سر من است . عرضي ندارم بجز سلامتي شما .اميدوارم كه از خاك كربلا براي تبرك شما بياورم . و الا تحسبن الذين قتالوا فى سبيل الله امواتا بل احيا عند ربهم يرزقون مپنداريد كسانى كه در راه خدا كشته ميشوند مرده اند بلكه آنها زنده اند و نزد خداى خود روزى مى گيرند. ترا شكر كنم كه نعمتهاى بيكرانت را به ما ارزانى داشتى و ما را به انجام وظيفه مذهبى خود رساندی از دست و زبان كه برايد كه از عهد شكرش به درآيد . خداوندا ما نافرمانى تورا نموديم ولى تو محبت خود را از ما دريغ نكردى و در پرتوى عنايت خود ما را ازآمدهاى ناگوار حفظ فرمودى معبودا درود بى پايان خود را بروان پاك خاتم پيامبران حضرت محمد بن عبدالله و خاندان معصومش فرو میفرستم وما را از راهنمايي هاى سعادت بخش آن حضرت مگردان . خداوندا در راه تو گامهاى استوار تر بر يم دارم كه هدفم رسیدن به توست. سخنى با مادرم : اى مادرم در زندگى مثل فاطمه سلام الله علیها و حضرت زینب باشى و اميدوارم كه انشاءالله گر من شهيد شدم همچون كوهى استوار در برابر مشكلات زندگى مقاومت كنى تا بتوانى بر مشكلات پيروز ؟؟ اى مادرم به خود ببال كه يگانه فرزندت را در ميدان جنگ حق عليه باطل فرستادى و در ارهخدا ؟؟؟ و اميدوارم كه گريه وشيون نكنى تا مردم از تو درس عبرت بگيرند در ضمن اى مادرمكارى نكنى از امام يا انقلاب يا مسئولين ناراحت شوى و يا از انها خواسته هاى غير اسلامى يا شرعى داشته باشى . شما اى خواهرم: اگر من شهيد شدم همچون زينب استوار باش و رسالت خون من وبقيه شهدا در گردن شماست بايد آن را پاسدارى كنيد و نگذاريد كه خون شهدا اسلام پايمال شود. شما اى عمومى عزيزم : شما كه همچون پدرى از من پرستارى كردى و در زندگى هيچ گونه ناراحتى و يا كسالتى از شما نديدم و كاملا از شما راضى هستم . اما اى اهالىچغل: اگر ناراحتى از كوچك تا بزرگ از من ديده ايد به بزگوارى خودتان مرا ببخشيد در پايان اگر توانستيد نماز و روزه و عمل خير براى من انجام دهيد. امام را حتما بعد از نماز هايتان دعا كنيد . به اميد خدا و بهشت موعود ردههای این صفحه : شهدای استان کهگیلویه و بویراحمد | شهدای روحانی استان کهگیلویه و بویراحمد | شهدای روحانی سادات (سیّد) | شهدای شهرستان کهگیلویه
|