دوازده مرداد ۱۳۴۷، در روستای اطرب از توابع شهرستان نکا دیده به جهان گشود. فرزند پنجم خانواده بود. مادرش بنی اسدی و پدرش حبیب الله نام داشت. سوم راهنمایی را در مدرسه بلال حبشی اطرب خواند. مجرد بود. به عنوان سرباز سپاه از لشکر۲۵کربلا، تیپ ۴۵ جوادالائمه، رسته توپخانه به اسلام خدمت می کرد. بیستم اردیبهشت ۱۳۶۷ (سال هشتم جنگ تحمیلی) در منطقه اروندکنار در حال حمل مجروح با آمبولانس بود که با یک کامیون برخورد کرد و بر اثر ضربه مغزی در نوزده سالگی خلعت شهادت پوشید. پیکرش پس از تشییع در زادگاهش اطرب دفن شد. ۱ - فرازهایی از وصیتنامه شهید نجفی[ویرایش]به نام خدا و به نام او که به ما جان داد تا فدای اسلام عزیزمان سازیم به نام او که هدف و مقصود من است معبودا خالقا پروردگارا در هر دم و در هر لحظه لحظه زندگی ام به یادت بودم در دم مرگ به یادم باش که بی تو هیچ و پوچم. سلام بر روح خدا که بر پیکر مرده ی ما جان داد سلام بر این قامت ایستاده در مقابل ظلم و جور جباران و ستمگران سلام بر ولی فقیه یاور مسلمین و مستضعفین و درود روحانیت مسئول و متعهید این پرچم داران مبارزه علیه شرک و نفاق شما ای وارثان خون شهدا هرگز از مبارزه بر ندارید و تا در جهان مظلومی هست با ظلم بجنگید و تمام دشمنان اسلام و انسانیت را به زباله دان تاریخ بفرستید شما ای وارثان خون شهدا مبادا امام را تنها بگذارید و یا از خطش منحرف شوید که جدا شدن از امام و متکی شدن به هر خطی جز خط ولایت فقیه جدا شدن از سرچشمه توحید است. مادرم و خواهرانم در مرگم اشک مریزید بلکه زینب وار به پا خیزید و با یزیدیان بستیزید و پیام انقلاب اسلامی که همان پیام خون شهید است به تمام جهانیان برسانید و از شهادتم به نفع اسلام و انقلاب بهره برداری کنید. بارالها ما را زندگی علی وار و مرگ علی گونه و برخواستن علی گونه عنایت فرما. و در خاتمه وصیت میکنم که مرا در کنار دیگر شهدای این روستا دفن نمائید و اگر مفقودالجسد شدم لباسم را تشعیع بکنید تا شاید دل مادرم ارام بگیرد. و اگر شهید شدم فقط یک ارزو داشتم و ان این بود که من هم به مثل دیگر دوستانم داماد بشوم و اگر شهید شدم در هفتمین روز شهادتم حجله ی عروسی به مثل حجله ی حضرت قاسم تهیه بگیرید. در ضمن از امام جمعه محترم شهرستان نکا حجت الاسلام بیانی میخواهم که سلام مرا به امام امت برساند. |