• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جهانگیر روا بروجنی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دوم ارديبهشت ،۱۳۳۹ در شهرستان بروجن به دنيا آمد. پدرش عبدالرشيد، كارگر شــهرداري بود و مادرش شوكت نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته انساني درس خواند و ديپلم گرفت. معلم بود. ســال ۱۳۶۱ ازدواج كرد و صاحب يك پســر شد. از سوي بسيج در جبهه حضور يافت. بيست و دوم دي ،۱۳۶۵ با سمت تك‌تيرانداز در شلمچه بر اثر اصابت تركش خمپاره به سر، شهيد شد. مزار او در روضۀالشهداي زادگاهش قرار دارد. او را بهروز نیز مینامیدند.


۱ - زندگینامه

[ویرایش]

شهید جهانگیر روا در سال ۱۳۳۹در شهرستان بروجن متولد شد.شهید روا دارای یک خواهر و دو برادر بود..او همراه خانواده در یکی از محله های شهر بروجن زندگی می کرد، تا این که باران شدیدی بارید و در شهر سیلاب آمد خانه ایشان نیز مانند بسیاری از خانه های دیگر ویران شد و همراه خانواده در محله سنگ سلف مسکن گزیدند.ایشان هر چه بزرگتر می شد از نظر اخلاقی و برخورد با همسایگان مورد تحسین همه بود .او مسئولیت پذیر و دلسوز و با اخلاص بود و همیشه رضایت مادرش را می طلبید.و بدون اجازه اوکاری را انجام نمی داد.برای پدر و مادر احترام زیادی قائل بود.

در زندگی گره گشای مشکلات پدر عزیز و مادرشان بودند.در کارهای خانه همیشه مادرش را یاری می کرد.با ایمان و اخلاص بود و در طول حیات کوتاه خود سعی می‌کرد با شرافت و بزرگواری زندگی کند.در زمان تحصیل نیز همه معلمان از نحوه درس خواندن و اخلاق ورفتار او رضایت کامل داشته و مورد علاقه همکلاسی های خود بود.به بازیگری علاقه بسیاری داشت.و بعد از انقلاب صحنه هایی از انقلاب را برای دیگر دوستان خود بازی می‌کردند.رشته ورزشی مورد علاقه ایشان فوتبال بود و علاقه زیادی به انقلاب و عشق زیادی به شهادت داشتند.نسبت به اهل بیت ارادت خاصی داشته به مراسم و عزاداری و زیارت اهمیت فراوانی می دادند در برابر سختی ها و مشکلات صبور بود. و با صبر و استقامت سعی در حل مشکلات خود و خانواده و اقوام داشتند.همیشه نماز را اول وقت به جا می آوردند.و سفارش زیادی نیز به خواندن نماز اول وقت می کردند.در سال ۱۳۵۹ در روستای دشتک به عنوان معلم مشغول خدمت به جامعه گردید.او در آن زمان بنا بر گفته همکارانش به ترویج قران هم برای دانش آموزان و هم اولیا و همکاران مشغول بود.و قران را آموزش می دادند.بسیار دلسوز و همراه شاگردان و اولیا ایشان بودند.به صورتی که حتی اگر دانش آموزی مریض می شد اورا پیش پزشک می برد و در خانه خود از او مواظبت می‌کرد تا از درس عقب نیفتد.در سال ۱۳۶۵ مدیر مدرسه شبانه روزی بود در سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد و ثمره این ازدواج یک فرزند پسر به نام عبدالله بود.که در سن ۱۱ ماهگی پدرش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.خیلی متعهد بودند و به دوستان و هم رزمانش توصیه و سفارش می کرد امام عزیز راتنها نگذارید و به سخنانش گوش دل بدهید که او ارتباط مستقیم با خط امامت است.او در تاریخ ۲۲/۱۰/۱۳۶۵ در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید. روحش شاد!

۲ - وصیت نامه

[ویرایش]

بسم الله الرحمن الرحيم
“فا لذين هاجروا واخرجوا من ديارهم واوذوا فی سبيلی وقاتلوا وقتلوا لاکفرن عنهم سيئاتهم ولادخلنهم جنات تجری من تحتها الانهارثوابا من عندالله والله عنده حسن الثواب” (آل عمران ۱۹۵)

پس آنانکه ازوطن خود هجرت کردند وازديار خود بيرون شدند ودرراه خدارنج کشيدند وجهاد کردند وکشته شدند همانا بديهای آنان رادرپرده لطف خود بپوشانيم وآنها رابه بهشت هايی که اززير درختان آن نهرهای آب جاری است درآوريم،اين پاداشی است ازجانب خداونزد خداست پاداش واجر نيکو"بهشت لقای الهی"

باسلام بر ولی عصر،قطب دايره امکان ونائبش اميد مستضعفان جهان واميد امام ورزمندگان گرامی سلام برحسين وبرتمامی شهيدان راه حق.

اکنون که ندای”هل من ناصرينصرنی حسين”زمانيان به گوش می رسد وموقع امتحان الهی فرارسيده برما لازم شد که به اين ندا لبيک گفته ودراين امتحان خودرامحک بزنيم چراکه خداوند هرآينه مومنان را امتحان می کندکه می فرمايد: آيا مردم می پندارند به محض آنکه بگويند ايمان آورديم رهايشان می کنيم وآنها را امتحان نمی نماييم.همانا ما امتی که پيش از اينان بودند به امتحان وآزمايش درآورديم تاخداوند دروغگويان را ازراستگويان کاملا معلوم گرداند. (عنکبوت۲و۳)

اميد است که بتوانم دراين امتحان روسفيد بيرون آمده وبه درگاه خداوند پذيرفته شوم.پدرومادرم وخانواده گراميم می دانم که دلتان می خواست که من درکنارتان بوده وباشماها باشم واين آرزوی تمامی خانواده های شهيد داده واسير داده است که سالهاست درفراق ؟خون ازديدگانشان جاری است وهمه اين رخدادها مشيت الهی است .

درسوره مومنون آيه۷۱می فرمايد:اگر خداوند رحمان ورحيم بخواهد تابع هواهای انسانها باشد خلقت آسمان وزمين لغو وبيهوده می شود ونقص غرض می گردد .همانطور که مولايمان علی (ع) فرموده است:”شما می دانيد که دنيا سرای گذر است وآخرت سرای باقی.وقتی فرزند آدم ازدنيا می رود مردم می گويند”ماترک”اوچه بوده؟ چقدردارائی اوست؟مال ومکنت وزمين وماشين داشت؟اما ملائکه اين سئوالها را نمی پرسند که بگويند چندتابچه داشت،؟وخانه داشت يانه؟آنها درکار”ماترک”نيستند .آنها به عمل انسان کار دارند.چرا؟چون که ملائکه اهل “ماقدم”هستند.ملائکه می پرسند چه اعمالی فرستاده است؟آيا آمادگی داشته است؟حواسش جمع بوده است که کجا بايد برود؟مواظب بوده مقدمات اين سفر رافراهم نمايد؟وازاين سئوالات….

مادرعزيزم وخانواده واقوام من،اگر مورد لطف الهی قرار گرفتم وبه درجه شهادت که نهايت آرزويم است رسيدم خوشحال باشيد که اين خواست خدايم و امامم وآرزوی خودم می باشد و”ماقدمی”است برای شما که رنجها وسختيها را وحاصل زحمات خودراکه امانتی ازخداوند بوده به او "خدا" بازگردانيد.پس نپنداريد که بخاطر اينکه برادرتان شهيد شده بر مردم افضليد وهميشه کارهايتان را با توکل به خدا وخدمتگزاری به خلق خدا به نحو احسن انجام دهيد.

فرزندم را به نحوی که رضايت خدا ومورد رضايت اين حقير است تربيت کنيد. وراه خداوانبيا به تمام معنا را به اومعرفی کنيد. باشد که ادامه دهنده راه شهدا گردد.همکاران گرامی ودوستان عزيزم اميد است که اين بنده حقير وگنه کاررا ببخشید ودرانجام وظايف خطير خود که همانا تربيت نسل آينده کشور است همت به کارگيريد وجوانانی باايمان ومخلص ومتعهد به اسلام راتحويل جامعه بدهيد.امام عزيز راتنها نگذاريد وبه سخنانش گوش دل بدهيد وبدانيد که اودرارتباط با خط مسقیم امامت است.ازهمه کسانی که به گردن اينجانب حقی دارند طلب عفو وگذشت دارم .






جعبه ابزار