رضا پهلوی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
رضا پهلوی نخستین فرزند پسر
محمدرضا پهلوی از همسر سومش،
فرح دیبا ست که قرار بود پس از پدر ، بر تخت پادشاهی بنشیند. رضا پهلوی در نهم آبان ۱۳۳۹ در بیمارستان بنگاه حمایت از مادران و نوزادان (که بعدا به "فرح" تغییر نام یافت و اکنون شهید اکبرآبادی نام دارد ) واقع در خیابان مولوی تهران به دنیا آمد. با تولد او، بی قراری پدرش برای داشتن فرزند پسری که بتواند جای او را بگیرد پایان یافت، چرا که بر اساس قانون اساسی مشروطه ، جانشین شاه ، پسر ارشد بود. هنوز چند روزی از تولد رضا نگذشته بود که در چهاردهم آبان، محمدرضا پهلوی فرمانی صادر کرد که یک روز بعد در جلسه فوق العاده
مجلس سنا و در حضور سران مملکتی خوانده شد. شاه در این فرمان، فرزند پنج روزه اش را به عنوان
ولیعهد ایران معرفی کرد. او نوشت: « کلیه خاندان، و علمای اعلام و هیئتهای دولت و نمایندگان مجلسین سنا و شورای ملی و استانداران، و فرمانداران استانها و شهرستانها و عموم فرماندهان نیروهای مسلح زمینی، هوایی، دریایی ارتش و ژاندارمری و شهربانی کل کشور ایران و تمام طبقات کشور و قاطبه ملت بزرگ ایران وظایف مقرره و احترامات لازمه را درباره
والاحضرت شاهپور رضا پهلوی ولیعهد کشور ایران به جا آورند.»
برای او یک پرستار فرانسوی استخدام کردند تا از او مراقبت کند و در ضمن به او زبان فرانسه بیاموزد. روزنامه ها و نشریات خبرهای مربوط به زندگی این کودک را فراوان منتشر می کردند. از شش سالگی، به دستور پدرش، در کاخ جداگانه ای که از دوره قاجار به جای مانده بود و مدتی در اختیار خواهر بزرگترش،
شهناز پهلوی بود، زندگی کرد. (شهناز از فوزیه همسر اول محمدرضا پهلوی به دنیا آمده بود.) رفتار پدرش به او یادآور رفتار
رضاشاه با محمدرضا بود ، محمدرضا همه فشارهایی را که پدر در دوره کودکی و نوجوانی بر او وارد کرده بود، بر فرزندش اعمال می کرد، رضا بعدها گفت که من تمام اوقاتی را که در طول عمرم با پدرم گذراندم، حساب کرده ام. اگر ساعتهایی را که با هم بودیم جمع کنیم، کل مدتی که با پدرم بودم، حدود دو ماه میشود . پدرم مرد بسیار گرفتاری بود.
در چهارم آبان ۱۳۴۶ ، محمدرضا پهلوی در سالروز تولدش، پس از ۲۶ سال سلطنت، مراسم تاج گذاری برپا کرد و چون پسرش هنوز به سن قانونی نرسیده بود، فرح را به عنوان نایب السلطنه و ملکه ایران معرفی کرد؛ و او نیز در این مراسم تاج گذاری کرد. رضای هفت ساله نیز در این مراسم به عنوان ولیعهد شرکت کرد. این نخستین مراسم رسمی بود که او در آن شرکت می کرد. زمانی که رضا به سن آموزش رسید، برای او مدرسه ای در
کاخ نیاوران درست کردند که به مدرسه رضا پهلوی معروف بود. این مدرسه دوازده دانش آموز داشت که همگی از میان خانواده های نزدیک به دربار انتخاب شده بودند. در ۱۳۴۷ش، شاه انجمن ملی خانه های فرهنگ روستایی را برای ارتقای سطح معلومات روستاییان و ترویج و توسعه ورزش و تربیت بدنی تأسیس کرد و پسر هشت ساله اش را به عنوان ریاست آن انجمن برگزید. رضا در کنار تحصیل، به آموزش خلبانی هم روی آورد و در ۱۳۵۳ش توانست با یک هواپیمای تک موتوره پرواز کند. شاه در سال ۱۳۵۶ش ریاست ورزش ایران را به رضا واگذار کرد.
رضا پس از پایان دوره متوسطه، راهی آمریکا شد تا در
پایگاه هوایی ریس (Reese) در حوالی لوباک تگزاس دوره خلبانی هواپیماهای نظامی را بگذراند. او کارآموز دوره خلبانی بود که انقلاب در ایران به اوج خود رسید و در همان زمان بود که دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا برای نشان دادن خشم خود نسبت به حکومت شاه در برابر محل اقامت رضا دست به تظاهرات زدند. رضا یک بار در برابر اعتراض دانشجویان ایرانی گفت: اینها از وقایع اطلاع کافی ندارند. من می خواهم به این مردم کمک کنم. اما نمی دانم چرا به جای اینکه پیش من بیایند، خودشان را مخفی می کنند و نقاب به صورت می زنند.
با این حال، رضا در روزهای پایانی حکومت پدرش، هر از چندی به دیدار
هنری کیسینجر وزیر پیشین امور خارجه آمریکا می رفت تا فشرده ای از مسائل جغرافیای سیاسی جهان را از او بیاموزد.
با فرار محمدرضا پهلوی از ایران در ۲۶ دی ۱۳۵۷، خانواده او نیز که پیش از پدر به آمریکا رفته بودند، به دیدار او در مصر شتافتند و رضا نیز پس از مدتی به آنها پیوست. آنها در دوره آوارگی شاه، از کشوری به کشوری دیگر می رفتند تا اینکه محمدرضا پهلوی در پنجم مرداد ۱۳۵۹ در قاهره مرد. شاه وصیت نامه ای از خود بر جای نگذاشت. فرح برای آنکه بتواند کورسوی امیدی در دل طرفداران سلطنت روشن کند، بیانیه ای منتشر کرد و در آن نوشت که شاه وصیت کرده است تا بعد از او ، فرزندش رضا پادشاه ایران است. رضا نیز در نهم آبان ۱۳۵۹، زمانی که به بیست سالگی رسیده بود، برابر قانون اساسی مشروطه که اکنون همراه حکومت پهلوی بی اعتبار شده بود ، در مراکش خود را رسما شاه ایران خواند و اعلام سلطنت کرد. مادرش نیز برای او تشکیلاتی دست و پا کرد و شماری از مشاوران مورد نظر خود را برای آموزش او تعیین کرد. با این حال، فرح همواره به او به دیده یک بچه می نگریست و رضا اجازه فعالیت و تصمیم گیری جدی نداشت.
رضا پهلوی در ۱۳۶۰ش، یک سال پس از مرگ پدرش، گروهی از سلطنت طلبان را به قصد ایجاد یک حرکت سیاسی دور خود جمع کرد. این گروه از همیاری های
ملک حسن پادشاه مراکش،
ملک خالد پادشاه عربستان،
انورالسادات رئیس جمهور مصر و
ملک حسین پادشاه اردن سود می برد و مبالغ هنگفتی از آنان برای هزینه های اقدامات خود علیه جمهوری اسلامی دریافت کرد. اما او به دلیل بی تجربگی، هر از چند آلت دست گروهی از سیاسیون قرار می گرفت. از جمله مدتی به
جبهه نجات ملی که علی امینی (نخست وزیر دوره پدرش)، با بودجه سازمان جاسوسی سیا آن را راه انداخته بود، نزدیک شد ولی خیلی زود از آن فاصله گرفت.
رضا پهلوی در ۱۳۶۱ش دانشجوی مکاتبه ای
دانشگاه U.S.C لس آنجلس در رشته سیاسی شد و شروع به درس خواندن کرد. سال بعد زمانی که
غلامعلی اویسی ، فرماندار نظامی تهران در روزهای اوج انقلاب، در پاریس کشته شد؛ رضا و نزدیکانش که تا آن زمان در مراکش زندگی می کردند، رهسپار آمریکا شدند . در آنجا بود که بیش از گذشته به سازمان جاسوسی سیا نزدیک شد و با بودجه ای که سیا در اختیارش گذاشت، به گفت و گو و سخنرانی علیه جمهوری اسلامی ایران مشغول شد. حتی طرح تشکیل
شورای مشروطیت با حضور فراریان
ضدانقلاب در اروپا و آمریکا نیز نتوانست او را به عنوان محور مبارزه علیه جمهوری اسلامی سرپا نگه دارد. او در این طرح ادعا کرده بود که پس از کسب قدرت در ایران، ادامه سلطنتش را به همه پرسی خواهد گذاشت. بسیاری از طرفداران افراطی حکومت سلطنتی این ادعا را برنتافتند و از
دیکتاتوری دفاع کردند. رفته رفته اعتبار رضا نزد آمریکاییان نیز از میان رفت و آنها که پیشتر و در زمانی که هنوز پدرش بر ایران حکومت می کرد، از او به عنوان فردی با استعداد متوسط یاد می کردند و درباره توانایی او برای جانشینی پدرش تردید داشتند، او را مهره ای سوخته خواندند. از آن پس، نقش رضا در میان مخالفان جمهوری اسلامی روز به روز کم رنگ تر شد و او بیش از پیش به زندگی بی دغدغه خود در آمریکا فرو رفت. رضا پهلوی هم اکنون با همسرش
یاسمین اعتماد امینی و سه دخترش در آمریکا زندگی می کند.