۱ - سرگذشت نامه[ویرایش]یکم فروردین۱۳۴۴، در روستای بیدک از توابع شهرستان گچساران به دنیا آمد. پدرش میرسلطان، کشاورز بود و مادرش ماه بی بی نام داشت. دوران ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش به پایان رساند. با عشق و علاقه ای که به فراگیری شعایر اسلامی و تبلیغ امور دینی داشت برای آشنایی بیشتر با معارف قرآن و اهل بیت در دارالعلم آیت الله بهبهانی و شهر اهواز مشغول تحصيل شد و با شوق فراوان در محافل انس و صفا و دعاو عزاداری ائمه شرکت می کرد. او به مدت سه سال به تحصیل علوم اسلامی و تهذیب نفس پرداخت و در این مدت به زبان عربی مسلط شد و به آن تکلم میکرد با شروع جنگ تحمیلی به دنبال فرصتی می گشت تا در صف مردان خدا و شهادت در آید. لذا فرامین حضرت امام خمینی را با جان و دل پذیرا و رهسپار دیار سرافرازان خونین بال شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و یکم بهمن ۱۳۶۴، در اروندرود بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پاها، شهید شد. مزار او در زادگاهش واقع است. ۲ - گزیده ای از وصیت نامه شهید[ویرایش]۲.۱ - عقیده راسخوظیفه شرعی و اسلامی و شیعه گری این حقیر اقتضا کرد ، با دلی پاک و عقیده ای راسخ به دین خدا و رسول و ائمه اطهار و پیروان آنها و پاسداری از حرمت خــون شهیدان به جبهه بروم. شاید بتوانم با این خدمت ناچیز که امیدوار هستم به درگاه خداوند مقبول گردد و اگر خداوند مرا پذیرفت و توفیق شهادت نصیبم گشت شهادت بنده حقیر راهی باشد که تمامی جوانان فداکار به این راه بروند و اسلام را یاری نمایند. ۲.۲ - راه کربلاشما ای ملت قهرمان ای ملت مجاهد پرور و شهادت طلب اگر چه ما خود موفق به زیارت قبر حسین بن علی علیه السلام نشدیم امیدواریم که شما راه ما را ادامه داده و راه كربلا را باز و از آنجا به قدس بروید و بیت المقدس اولین قبله مسلمین را از چنگال صهیونیسم غاصب آزاد نمائید و ما را هم دعا کنید. شاید با دعای شما مخلصین و مومنين به خداوند نظر لطفی به ما کند و با عدل با ما رفتار نکند بلکه با فضلش ما را بپذیرد. چون اگر با عدلش با ما رفتار نماید روسیاهیم و شرمنده و گناهان ما سنگین است . ای خدا با کوله باری پراز گناه به درگاهت می آیم. انشاء الله به امید خدا و دعاى خير شما پدران و مادران دلسوزمان به زودی وارد صحنه عملیات می شویم. شاید خدا خواست که ماهم به فیض شهادت نائل آمدیم . ۲.۳ - حق پدریاین وصیتنامه هر چند سرشکسته است ولی آن را تقدیم حضورتان میکنم. از خداوند عالمیان می خواهم که از سر تقصیراتم بگذرد از تو پدر بزرگوارم سید سلطان هاشمی پور می خواهم از سر تقصیراتم بگذری . گرچه فرزند خوبی برای شما نبودم ولی امیدوارم که از بدی های من بگذری و حق پدری و تربیت خود را درباره من حلال کنی . از ننه خودم بانو کنیز مهدوی پور میخواهم که لطف و محبت کند که مرا حلال نماید و حق الزحمه مادری خود را درباره من ببخشد ۲.۴ - رفع فتنه در عالمبه تمام خویش و اقوام ، عمو زادگان و آشنایان ضمن اینکه حلالیت می طلبم خداحافظی می کنم و به همـــه جوانان آشنا و غیر آشنای متعهد میخواهم که به جبهه جنگ بر علیه دشمنان متجاوز بعثی بروند تا پیروزی نهایی و شعار جنگ، جنگ تا رفع فتنه در جهان را عملا فراموش نکنند . در پایان از شما میخواهم که دستهایم را از تابوت بیرون بیاورید تا مردم بدانند که من چیزی را با خود نبرده ام. چشم هایم را باز بگذارید تا منافقین خيال نکنند که کورکورانه شهید شده ام و چون مادری ندارم که برایم گریه کند یک قالب یخ روی قبرم بگذارید تا به جای مادرم برایم گریه کند. ردههای این صفحه : شهدای استان کهگیلویه و بویراحمد | شهدای روحانی استان کهگیلویه و بویراحمد | شهدای روحانی سادات (سیّد) | شهدای شهرستان گچساران
|