• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سیدعلی حسینی نوذری

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



سیدعلی حسینی نوذری
Profile_shahid
اطلاعات شخصی
تولد ۱۳۴۴/۰۱/۰۱ روستای نوذرآباد
تحصیلات پایان دوره ابتدایی
وضعیت تاهل مجرد
نوع عضویت سرباز ارتش / ل ۷۷ خراسان
مسئولیت توضیحات
شهادت ۱۳۶۴/۰۶/۱۳ جزیره مجنون
محل دفن گلزار شهدای نوذرآباد

یکم فروردین ۱۳۴۴، در روستای نوذرآباد از توابع شهرستان نکا به دنیا آمد. فرزند دهم خانواده بود. مادرش فاطمه حسین پور نوذری و پدرش سیدآقا نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی در زادگاهش درس خواند. مجرد بود. به عنوان سرباز ارتش از لشکر ۷۷ خراسان در جبهه حضور یافت. سیزدهم شهریور ۱۳۶۴ (سال پنجم جنگ تحمیلی) در منطقه جزیره‌مجنون بر اثر اصابت ترکش توپ به نقاط مختلف بدن و متلاشی شدن هر دو پا در بیست سالگی به شهادت رسید. پیکرش پس از تشییع در زادگاهش نوذرآباد دفن شد.


۱ - وصیتنامه شهید حسینی

[ویرایش]

وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ ﴿آل عمران / آیه ۱۶۹﴾
با نام الله پاسدار حقیقی خون شهیدان، و با درود بی پایان بر امام زمان و نایب برحقش روح الله و با سلام و درود بر تمامی امت حزب الله و تمامی رهروان شهیدان امت جند الله و با سلام و درود بر خانواده عزیز و گرامیم. باری عزیزان عرض میشود که مدت مدیدی بود که از زندگی سیر شده و عاشق دیدار مرقد اباعبدالله الحسین شده ام بله با این همه به خون خفتگی ها دگر زندگی بیهوده و بی ثمر می باشد. وقتی که انسان به شهدای صدر اسلام نظر میکند و همچون رجائی و با هنر و همچون بهشتی ها را با آن همه عظمت در خون میبیند دگر برای ما زندگی در در کنار آنها همچون غرور و خود خواهی است، اما چه کنم که هر چه که او خواهد که رضایم به رضای اوست . اینک که خداوند توفیق داده که گذری داشته باشم به این محراب عاشقان "جبهه"، مطالبی چند لازم به گفتن داشتم هـر چـنـد کـه مفلوک تر و بی سرمایه تر از آنم که برای شما چیزی بنویسم بناچار چند نکته را لازم به گفتن دانستم که صریحاً به عرض میرسانم بله پدر و مادر و خانواده عزیز و گرامی سلامتان را رساندم و گفتم ای خاک مقدس جبهه تو برای من عزیزی و عزت تو به خاطر اینست که در تو انقلاب اسلامی شده است. ای خاکی که برای آزادی هر وجب خون شهیدی و با ندای الله اکبر بر زمین ریخته شده، آنقدر برایم عزیزی که برای آزادی تو از بهترین عزیزانم گذشتم بله ای پدر و مادر و ای خانواده عزیز و گرامیم هر چند که شوق دیدارتان را دارم ولی شوق دیدار خدا را بیشتر دارم تا که چه خواهد که رضایم به رضای او.

تو ای مادر عزیز و گرامیم ای مادری که مدتهای زیادی برایم زحمت کشیده ای، ای مادری که مدتهایی به پاس تربیت و سلامتم از خواب گذشتی تربیتم را بر عهده گرفتی و شبها برایم بی خوابی کشیده ای از اوقات شریفت گذشتی و مرا بزرگ کردی تا درد دوران پیری عصای دستت باشم اما اینک که خود میدانی اسلام و کشور اسلامی از همه اینها بالاتر و اینک که دشمنان اسلام برای سرکوبی این نهضت الهی بپا شده اند. پس تو ای مادر ای مادری که من جز خوبی و مهربانی هیچ چیز از تو ندیده ام، اما من در مقابل جز بدی برایت کار انجام نداده ام از تو میخواهم که در شهادت فرزندت صبور باشی که خدایار صابران است و تو ای پدر عزیزم و مهربانم ای پدری که تمامی راز و نیازهای شبانه روزی تو باعث شد که در من شور و شوق دیدار جبهه پدیدار شود ای پدری که برایم زحمت شبانه روزی کشیده ای، تربیتم را بر عهده گرفتی. مرا به نحو احسن تربیت کردی. تو برایم زحمت کشیده ای و بزرگم کرده ای که عصای دستت باشم ولی اکنون که سر در خانه گرم کربلای خونین ایران میگذارم و تمامی اوقاتی که بـرایـم زحمت کشیده ای چیزی دیگری از شما ندیده ام. از شما پدر و مادر و خانواده عزیزم میخواهم تا آنجا که ممکن است در شهادتم بی صبری نکنید و شد شما اجرتان را از خدا طلب کنید که خدا با صابران است. در خاتمه پیروزی اسلام و مسلمین را بر کفر جهانی از خداوند بزرگ خواهان و خواستارم. والسلام عليكم و رحمته الله وبركاته. کسی که هرگز شما را فراموش نخواهد کرد






جعبه ابزار