• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 
یزدان تازه منش
Profile_shahid
اطلاعات شخصی
تولد ۱۳۴۶/۰۶/۰۴ تازه آبادکلا
تحصیلات پایان دوره راهنمایی
وضعیت تاهل متاهل / یک فرزند
نوع عضویت پاسدار / ل ۲۵ کربلا
تخصص آر.پی.جی زن
شهادت ۱۳۶۴/۰۳/۲۳ جزیره مجنون
محل دفن گلزار شهدای تازه آبادکلا

چهارم شهریور ۱۳۴۶، در روستای تازه آبادکلا از توابع شهرستان نکا به دنیا آمد. اولین فرزند خانواده بود. مادرش شهربانو بانو اسدی کلائی و پدرش رمضان نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی در زادگاهش درس خواند. سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و صاحب یک فرزندِ پسر (یزدان) شد. عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و در لشکر ۲۵ کربلا با تخصص آر پی جی زن به اسلام خدمت می‌کرد. بیست و سوم خرداد ۱۳۶۴ (سال پنجم جنگ تحمیلی) در منطقه جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش به کمر و شکم در هفده سالگی خلعت شهادت پوشید. پیکرش را پس از تشییع در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.


۱ - وصیتنامه شهید تازه منش

[ویرایش]

إِنَّما ذٰلِكُمُ الشَّيطانُ يُخَوِّفُ أَولِياءَهُ فَلا تَخافوهُم وَخافونِ إِن كُنتُم مُؤمِنينَ ﴿آل عمران / ۱۷۵﴾
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان ، با درود و سلام به پیامبر عظیم الشأن الگوی تاریخ حضرت محمد ابن عبدالله و با درود و سلام به فرزندان او به خصوص سرور و سالار شهیدان امام حسین ابن علی علیه السلام و سلام به دوازدهمین اختر تابناک ولایت منجی عالم بشریت مولا امام زمان و درود و سلام بر نایب به حقش امام امت و درهم کوبنده ستمگران حامی محرومان خمینی بت شکن و سلام و درود به شهدای کربلای حسین و شهدای کربلای ایران و درود و سلام بر خانواده های معظم شهدا و مفقودین ایران و سلام و درود بر رزمندگان كفر ستیز اسلام که روز و شب با جان خود این درخت نونهال جمهوری اسلامی ایران آبیاری میکنند. وصیت نامه ام را در حالی شروع میکنم که مملکت عزیزمان و اسلام و قرآن این کتاب مورد هجوم ابرقدرتها و زورگویان منطقه و دنیا قرار گرفته است، و قبر اباعبدالله الحسین در حصار چکمه پوشان صدامی قرار دارد.

و قبل از هر چیز به شما توصیه میکنم که بنده مخلص خدا باشید و برای رضای او کار کنید. برادران و خواهران عزیزم هر چه در این دنیا خوشی داشته باشیم بیش از آن سختی و شدائد هست، چرا که خداوند تعالی می فرماید ولقد خلقنا الانسان فی کبد پس چه بهتر که این سختی را خود به اختیار متحمل شویم. و در عوض برای همیشه در ناز و نعمت بهشت باشیم امروز مانند ماهی در دریائی از نعمات خداوند قرار گرفته ایم. لکن قدر این آب را نمیدانیم امروز پس از چهارده قرن احکام خداوند بر روی زمین جاری می شود و این احکامی که پیامبر عظیم الشأن آنهمه برای آن زحمت کشید. و فرق علی علیه السلام برای آن شکافته شد، و جگر امام حسن علیه السلام به خاطر آن قطعه قطعه شد، و خون ابا عبدالله و فرزندان و اصحابش به خاطر آن ریخته شد و زینب کبری سلام الله علیها و اولاد رسول به اسارت رفتند، در دست ماست برادران نکند خدای ناکرده مسائل جزئی و کوچک دنیا برای ما عمده شود و ما را از خدمت به اسلام و انقلاب باز دارد من نه از روی خود خواهی و یا برای غرور و نه برای انتقام و ستمگری به جبهه می روم بلکه هدف از حرکتم اصلاح و اعتلای کلمه حق و توحید است نه خود را جاهل و مسخ شده می پندارم و نه به ظاهر مظلوم به خاطر حق قیام کرده و به جهاد میروم و تا گرفتن حق خود و ملتم به حرکت خویش ادامه خواهم داد. و شما ای جوانان غیور، هجرت را به سکون و نیستی و ننگ ترجیح دهید. اگر چنین کنید هم دنیا را دارید و هم آخرت از آن شما خواهد بود. من این را میدانم پس از مرگ یا شهادتم چه قضاوتهایی که در مورد من و امثال من که نمی شود عده ای به این عقیده اند که ما جاهل بوده و آماده نبودیم جنگ را سبک و بازیچه شمرده و رفتیم و کشته شدیم عده ای دیگر که خود را روشن فکر و فهمیده می پندارند به این عقیده اند که ما از روی تحریکات و احساسات عاطفی و مذهبی جذب کرده و همانند براده های آهن تصور میکنند که بدون اختیار بدور آهن ربا جمع شد و در نهایت به مقصدی که قطب برای ما پیش بینی کرده و رفته تا مرگ یا شهادت را خود ناچار از روی عواطف و احساسات که با فطرت و نوجوانی می جوشد انتخاب کرده، و نام این ترکیب را ایمان میگذراند و این گروه دشمنان واقعی مکتب ما هستند که مانند منافقان عمل میکنند، این قشر هنوز ماهیت مکتب ما را درک نکردند قسم سوم گروهی هستند که در مرگ ما هیچ سخنی بر لب نیاورده، و احساسی نشان نمی دهند. گوئی که انگار ما خارجی هستیم و برای بیگانه می جنگیم...

در پایان پدر جان در این مدت که با شما بودم خیلی برایم زحمت کشیدی و نتوانستم حق یک پدر که برگردن فرزند دارد نسبت به شما ادا کنم امیدوارم که برای رضای خداوند مرا حلال کنید و شما مادرم واقعاً مثل یک مادری دلسوز نسبت به فرزندش در حقم مهربانی کرده و زحمت کشیدی و از زحمات شما ممنونم. و از شما حلالیت می طلبم. از همسرم می خواهم که مرا حلال کند چون در این مدتی که با او ازدواج کردم هیچ خوبی در حقش نکرده و همیشه موجب ناراحتی او بودم و بعد از شهادتم با مشورت پدرم هر آنچه را اسلام حکم نمود انجام دهد. از برادران حزب الله و اهل محله ام میخواهم که اسلحه ای که از دستم افتاده به دست گرفته راهم را ادامه دهند برادران و خواهران از امام این نائب حضرت مهدی در دست برندارند و همیشه گوش به فرمان امام باشند. در پایان از خواهران حزب الله محله ام میخواهم که حجاب کامل را در محل رعایت کنند که دشمن از همین حجاب شما و ایمان شما وحشت دارد. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار والسلام . در ضمن مکان دفنم هر جا را که پدرم انتخاب کرده همانجا مرا دفن کنید.






جعبه ابزار