• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 
کریم بدوی خورشیدی
Profile_shahid
اطلاعات شخصی
تولد ۱۳۴۵/۰۶/۰۲ روستای خورشید
تحصیلات پایان دوره راهنمایی
وضعیت تاهل مجرد
نوع عضویت بسیجی / ل ۲۵ کربلا
مسئولیت توضیحات
شهادت ۱۳۶۲/۰۷/۳۰ منطقه مریوان
محل دفن گلزار شهدای خورشید

دوم شهریور ۱۳۴۵، در روستای خورشید از توابع شهرستان نکا دیده به جهان گشود. فرزند سوم خانواده بود. مادرش مهتابه گلدوست و پدرش زین‌العابدین نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی در مدرسه شهید باهنر طوسکلا درس خواند. مجرد بود. به عنوان بسیجی از لشکر۲۵کربلا در جبهه حضور یافت. سی ام مهر ۱۳۶۲ (سال چهارم جنگ تحمیلی) در منطقه مریوان (هفت توانا) بر اثر اصابت ترکش به شکم در شانزده سالگی خلعت شهادت پوشید. پیکر پاک شهید بدوی دوم آبان ۱۳۶۲ پس از تشییع در زادگاهش خورشید دفن شد.


۱ - وصیت نامه شهیدکریم بدوی

[ویرایش]

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴿آل عمران / آیه ۱۶۹﴾
بنام خداوند بخشنده مهربان که نام او سرچشمه حیات ما است و بنام آن کسی که روح را در قالب ما دمیده و ما هم باید مسئولیتی را که آن قادر توانا بر دوش ما نهاده به نحو احسن اجرا و به مرحله عمل برسانیم این بار مسئولیتی که بر دوش همه ما قراردارد، مسئله جنگ است واین جنگی است که به وسیله ابرقدرتان به ما تحمیل شد و میخواهند به زور ما را به زیر سلطه و به استثمار بکشانند و این وظیفه فرد فرد ما است که اسلحه به دوش بکشیم و در جبهه نبرد کنیم و این کفار از خدابی خبر را از مملکتمان بیرون کنیم و ریشه ظلم را از بیخ و بن در بیاوریم تا دیگر ظلم و ستمی وجود نداشته باشد که ضعیفان را به بند خود اسیر کنند. من به جبهه میروم وجان وقطره قطره خون خود را در راه اسلام و آرمانم میدهم تا شایدبا این قطره خون نا قابل خود یک قدم مثبت در راه هدف و آرمانم بر داشته باشم،چه معامله ای از ین بهتر که خون بدهی وخون بهایت خدا باشد تا از آتش دوزخ رهایی یابی و فشار قبر نداشته باشی ،خدایا من خجالت میکشم در روز قیامت سرور شهیدان حسین بن علی بدنش پاره پاره باشد و بدن من سالم باشد. بار پروردگارا از تو میخواهم هر زمان که صلاح دانستی شهید شوم، ضمن اینکه به تمام مقربانت قسمت میدهم که مرگ درخواب را نصیبم نکنی و اگر شهادت را نصیبم کردی بدنم تکه تکه شود که در صحرای محشر شرمنده نباشم"آمین"

وسخنی باخانواده وهم محلی هایم دارم: اول سخنی بامادرم دارم،مادرم چون کوه استوار و ثابت قدم باش جاودانه بمان و از جان خود و فرزندان این آب وخاک حمایت کن. مادرم بیدارباش که شهادت من تو را از دین جان باز نایستاندچرا که هدفمان بالاتر از اینهاست که در راه آن به اینچنین حوادث کوچکی توجهی شود، زینب وار کوله بار مصیبت رابدوش بکش وتادراین دنیای فانی وبی معرفت هستی ازخون شهیدان دفاع کن که آخر تو مادر شهیدی و تو پدر عزیزم ثابت قدم باش و استوار پیش برو گمان مبر که شهدا مرده اند که شهید شاهد است و از دو تا خواهرم آذر و انبیا میخواهم که همچون زینب وار در سوگ من بسوزند و خم به ابرو نیاورندکه اگر یک قطره اشک شما را دشمن ببیند خوشحال میشود، نمیگویم درمرگ برادر گریه نکنیدگریه کنید، ولی درجایی که جز خدا شما را نبیند، و چند کلمه صحبتی با خواهرهای محلم دارم وآن اینکه خواهرم حجاب تو برنده تر ازخون من است ،حجاب اسلامی راکاملا رعایت کنید و خود را بی ارزش نکنید، من امیدوارم که خداوند همه را به راه راست هدایت کند. اگرشهادت نصیب من شد،مرا در تکیه خورشید دفن کنید و از پدرم میخواهم از سه تا برادرم یکی را عضو سپاه کند تا اسلحه برادرش به زمین نیافتد. دیگرعرضی ندارم خداحافظ. درودبه شیران روز وزاهدان شب. (والسلام) خدایاخدایا تاانقلاب مهدی خمینی رانگهدار






جعبه ابزار