• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

علی (نصرالله) رسولی آستانی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



علی (نصرالله) رسولی آستانی
Ali_Rasoul_Astani
اطلاعات شخصی
تولد ۱۳۴۶/۰۸/۲۳ روستای گلبستان
تحصیلات راهنمایی / حوزه علمیه
وضعیت تاهل مجرد
نوع عضویت بسیجی / تی ۴۵ جوادالائمه
مسئولیت توضیحات
شهادت ۱۳۶۶/۰۸/۲۷ منطقه سردشت
محل دفن گلزار شهدای گلبستان

بیست و سوم آبان ۱۳۴۶، در روستای گلبستان از توابع شهرستان نکا دیده به جهان گشود. فرزند سوم خانواده بود. پدرش روح‌الله، بازنشسته اداره جنگلبانی بود و مادرش شیرین نوایی‌آستانی نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی در مدرسه امام موسی صدر نکا درس خواند، سپس در حوزه علمیه امام جعفر صادق علیه السلام به تحصیل ادامه داد. مجرد بود. به عنوان بسیجی از تیپ ۴۵ جوادالائمه، رسته مهندسی با تخصص تخریب‌چی در جبهه حضور یافت. بیست و هفتم آبان ۱۳۶۶ (سال هشتم جنگ تحمیلی) در منطقه سردشت (دوپازا) بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر و سینه و پاها در بیست سالگی به شهادت رسید. آیت‌الله حسین محمدی‌لائینی بر پیکرش اقامه نماز کرد و پس از تشییع در زادگاهش گلبستان دفن شد. او را نصرالله نیز می‌نامیدند.


۱ - وصیتنامه شهید رسولی

[ویرایش]

بنام الله بنامش که هستی ام از اوست، آمدنم و رفتنم برای اوست با سلام و درود بر خاتم پیامبران حضرت محمدبن عبدلله و رهروان راستین او ، از فاطمه زهرا و حضرت علی علیه السلام و یازده فرزند گرامش مخصوصا حضرت مهدی و نائب بر حقش حضرت امام یارو یاور مستضعفان ،دشمن مستکبران،درهم کوبنده کاخ استبداد خمینی کبیر رهبر و مرجع مسلمین جهان و با درود و سلام بر شهدای گرانقدر اسلام که با قطره خون پاکشان نهال تنومند اسلام را آبیاری نمودند و ما را از منجلاب فساد نجات دادند ،و با درود و سلام الهی به خانواده های معظم شهدا آنهائیکه توانسته اند زمانی را که انسان فروشان قرن بیستم جهان را مبدل به فساد خانه کرده بودند و مسلمان را توسط نوکران حلقه بگوششان در سیطره خویش قرار داده بودند و بویی از اسلام بر مشام حق گوئی که دم از انسانیت میزد نمی‌رسید این خانواده ها توانسته اند یک چنین عزیزانی را درآن موقعیت حساس مقطع زمان تربیت کرده و به جامعه اسلامی تحویل دهند که امروز جهان از ایثارگری هایشان در جبهه های نبرد وا مانده و رعب و ترس قیافه ی دشمنان اسلام را فرا گرفته است و با درود و سلام بر معلولین و مجروحین انقلاب که با ایثار عضوهائی از بدنشان در راه خدا حقانیت جمهوری اسلامی را در جهان تثبیت کردند و با درود و سلام بر امتهای مستضعف جهان و امت های که در آفریقا و جنوب آمریکا به جرم سیاه پوست بودن به علت اختلاف نژادی زنده بگور می‌شوند و طفلان کوچک آنها در خون خود میغلتند و با اینکه تمام رنجها را تمام می‌کنند یا اینطور نشانگر است که قطره های خونشان ندا می‌دهد که ما زنده به گور خواهیم شد افتخار می‌کنیم که زمان فتح نزدیک است و به انتظار آن روز نشسته ایم که لشگریان الهی به رهبری گروه خدا از سر می‌رسند و آیندگان ما را نجات می‌دهند.

آری باید حرکت کرد بسوی سنگرهای خالی عزیزانیکه هنوز کلام یا مهدی گویانشان از حنجره های خون الودشان بگوش می رسد که فریاد بر می آورند ای پیروان مهدی بپا خیزید و اسلحه خون آلود و اسلحه ای که قنداقش آغشته به خون بهترین فرزندان اسلام است بردارید و بر علیه کفر و ظلم بشتابید. پس ای پدر و ای برادر و ای مادر و ای خواهر من بنابر حسب وظیفه انسانی و مسلمانی خودم یعنی اینکه انسانم و مسلمانم و اینکه رهبری‌ قاطع فرمان به حرکتم می‌دهد قصد حرکت بسوی سنگرهای نور علیه ظلمت را نمودم حرکتی را اینچنین آغاز نمودم که به فضل خدا بتوانم از لبیک گویان حسین زمان باشم. آری ،آری حرکت کردم که دین الهی خود را نسبت به مکتب و رهبر و انقلاب اسلامی ادا نمایم. آری برادرم من راهم را انتخاب کردم و خوب هم انتخاب کردم و به انتخابم می بالم و اینکه ای خدای بزرگ از حضورت معذرت می خواهم که نیت مرا خالص و مرا لحظه ای به خودم وا مگذاری و اینک ای امت حزب الله و خانواده محترم این حقیر سخنانم را به عنوان وصیت با شما شروع میکنم . توضیح اینکه دست از حمایت امام برندارید و خود را از روحانیت خط امام جدا نکنید و به خواهران گرامی بگوئید عفت و حجاب زینبی را حفظ کنند که کوبنده تر از خون هر شهیدی است

و اینک سخنی چند با امت شهید پرور و قهرمان ایران. ای امت حزب الله ای امت گرامی من بعنوان فردی کوچکتر از شما بعنوان فردی که در این جامعه بزرگ شدم بعنوان فردی که در دوران انقلاب رشد کردم به شما می گویم که دست از امام برندارید و از فرمان وی سر باز نزنید یاد آرید روزی را که زیر یوق ظالمان بودید بوئی از اسلام بر مشامتان نمی رسید یاد ارید روزی را که امام امت یکه و تنها اما با اتکا به الله از این دیار برخاست و بر علیه یاوه گویان فریاد برآورد و با فریاد رعد آسای خویش کاخ ظلم و بیداد را از بین برد و توانست حکومت اسلامی را در این کشور پیاده کند و خلاصه مطلب ای پدرم و مادرم و ای برادرم و خواهرم شکر این نعمت را بجای نیاوردن حرام است و باید در سر نمازها امام را دعا کنید و از خداوند بخواهید امام مارا تا انقلاب حضرتش برای ما و اسلام محفوظ بگرداند و سایه پر از مهر و محبت پدری ایشان را از سر ما کوتاه ننماید و تا روزی برسد که مهدی موعود این امام شیعیان ظهور کند و جهان را پر از عدل و عدالت بنماید سخن آخرم به برادران و خواهران حزب الهی این است که اگر کارتان برای خدا و برای رضای خداست دست وحدت بهم دهید و در ساختن این وطن کوشا باشید و اگر مسئول هستید یا کاری به شما محول شد سعی کنید با برخوردی کاملا اسلامی به آنهائی که از نظر آگاهی مستضعف هستند را آگاه سازید.

سخنی با خانواده: و ای خانواده گرامی شاید این وصیتنامه من بدست شما می‌رسد من در این دنیا نباشم و از این دنیای فانی به دنیایی دیگر گوچ کرده باشم زیرا که یک جان است و تمام ؛ هر وقت است باید برود چه بهتر از اینکه مرگی باشد که در آن افتخار و سربلندی باشد و تنها وصیت من به شما خانواده محترم این است که در شهادتم گریه نکنید و جامه سیاه بر تن نپوشید اگر می‌خواهید گریه کنید، اشکی بریزید که اشک شوق باشد و افتخار کنید که هر چند هدیه ناقابل است به خالقتان تقدیم کردید. اینک پدرم ، پدر رزمنده ام می‌دانم که آنطور که شما می‌خواستید نتوانستم حق فرزندی را ادا نمایم و نتوانستم فرزند لایقی برایتان باشم ،پدرم من بعنوان فرزندت یک وصیت به شما دارم و آن این است که تنها هدف شما در زندگی کمک به اسلام و مسلمین باشد و وصیت آخر من با شما این است که عدالت را سرلوحه زندگی ات قرار بده و در آخر از شما می‌خواهم که مرا حلال کنید . و لینک سخنی چند با مادرم: مادرم،مادری که در هیچ لحظه زندگی ام از یادش نمیروم ای مادر،مادری که در زندگی کوتاهم تنها تو مرا یاور بودی ،مادر،مادر باور کن نمی‌دانم که چگونه آنچه در قلب من است را در زبان جاری کنم ،مادر با تو سخن فراوان دارم ولی سخت است بیان کردن آن مادر نمی‌دانم که چگونه به قلم آورم تا قلب پر ار مهر و محبت از حالم آگاه شود .مادرم شاید که هیچ وقت دیگر روی تو را نبینم ان‌شاالله دیدار ما روز قیامت باشد مادرم شاید که هم اکنون داری این نامه را میخوانی من در آسمانها باشم اما مادرم دلتنگ مباش زیرا که راه حق جز این نیست مادر جان می‌دانم که دوری فرزند مشکل است ولی حقیقتا چاره جز این نیست آخر مادرم خانه و منزلگه من و شما در این زمین نیست و وصیت آخر من با شما مادر این است که مانند گذشته صبر کن ،صبر زینبی را پیشه خود قرار بده و در عزایم گریه نکن و در آخر امید آن دارم که مرا حلال کنی. واینک سخنم با برادران و خواهرم ،برادرانم از شما می‌خواهم که همواره در مقابل دیگران خاشع و فروتن باشید و در عزایم ناراحت نباشید بلکه خوشحال باشید چون همه باید روزی برویم و از شما می خواهم که در حفظ و حراست اسلام کوشا باشید. و اینک خواهر ،من از شما امید آن دارم که ناراحتی به دل راه ندهید و در عزایم گریه نکنی چون دشمن از ناراحتی شما خوشحال می‌شود و پیام مهم من به شما این است که در تربیت فرزندانت نهایت کوشش را بکنید تا در آینده امیدی برای اسلام و مسلمین باشند و در آخر از شما می‌خواهم که مرا حلال کنی.

و سخن آخرم با عزیزان طلبه است برادران از شما می‌خواهم که در خواندن درس خود نهایت کوشش را بکار برید و بیخود وقت خود را تلف نکنید و درس خود را آنطور که باید یاد بگیرید بخوانید چون چشم مسلمین به شما دوخته و امید اسلام شما عزیزان هستید و تنها وصیت من به شما این است که برادران رمز موفقیت در درس تقوا و پرهیزگاری است بلند شدن از خواب است موقعی که همه موجودات به خواب هستند بلند شوید و نیمه های شب با خدای خود رازو نیاز کنید اشک بریزید آن موقع که دلتان شکست امام را دعا کنید آن موقع که دلتان شکست از خدا بخواهید که این حقیر را هم مورد آمرزش خود قرار بدهد و در آخر از شما برادران عزیز می‌خواهم که هر اشتباه و نادانی از من دیدید جز دینم بحساب نیاورید جهالت از خودم بود و از شما می‌خواهم که مرا ببخشید و عفو نمائید . خدایا دوست دارم مرگم آنچنان باشد تا جسدم بسوزد و خاکسترم را باد پراکنده کند تا قطعه ای از زمین را بعنوان قبر اشغال نکنم. معبودا از تو می‌خواهم که مرا ببخشی که نتوانستم بنده لایقی برایت باشم و شکر نعماتت را بجای آورم و از تو می‌خواهم که مرا مورد آمرزش الهی خودت قرا دهی و مرا عفو نمائی. بارالهی تو خود میدانی که دشمنان اسلام لاله ای سرخ ما را یعنی دوستان عزیز مرا در میان خارها و کوه ها و دشت ها پر پر نمودند اما خدایا تو حافظ باش آن گل سرخی را که در سرزمین قلب ما کاشته است و نامش روح الله است ،معشوقا از تو می‌خواهم که اول پاکم نمائی بعد خاکم . بار الها نوزده سال از بهار عمرم درخشانم گذشت ولی هنوز اندر خم یک کوچه ام بارالها نوزده سال از بهار جاویدان زندگیم گذشت ولی هنوز موفقیتی نصیبم نشد بارالها نوزده سال از بهارم عمرم به معصیت گناه گذشت پس الهی اگر بهار درخشان اینده ام اینچنین است نمی‌خواهم. الهی بهاری که درآن بوی عطر سوسن نباشد چه بهاریست پس خدایا قسمت میدهم به عزت و جلالت اگر میخواهد بهار درخشان اینده ام اینچنین باشد دیگر ورقی بر اوراق عمرم مزن . به امید پیروزی رزمندگان اسلام برکفر جهانی و به امید آن روزی که آخرین ذخیره الهی ظهور کند و جهان را پر از عدل و عدالت نماید و به امید آن روزی که در جهان جز صمیمیت چیز دیگری حاکم نباشد. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار






جعبه ابزار